ترک عادت، موجب سلامتی
داريوش رجبيان
آيا هرگز از شکست يک تيم موفق فوتبال در برابر تيمی نسبتا گمنام تعجب نکرده ايد؟ آيا هرگز فكر كرده ايد که چرا هميشه دوست داريد يک نوع بخصوص چای يا قهوه را بنوشيد و از انواع ديگر آن گاه منزجريد؟ آيا فکر کرده ايد که چرا هرچند از شغل فعلی تان خشنود نيستيد، حتا تصور ترک آن برايتان سخت است؟
پژوهشگران روان شناسی به طور فزاينده اى به اين نتيجه می رسند که همه اين اتفاقات و تمايلات و انزجارها به حريم امن ذهنی ما برمی گردد که به زبان انگليسی به آن Comfort Zone می گويند.
حريم امن يک حوزه ذهنی مرکب از خوی و عادت ها، رفتار و کردار متعارف و روزمره گی های يک فرد يا به تعبيری ديگر، حباب امن هر فرد است که بودن در درون آن به او احساس آسودگی و آرامش می دهد و فرد به خاطر راحت طلبی ذهنی، ماندن در آن حباب را ترجيح مى دهد.
تيم فرضی ای که به رقيب ضعيف تر خود مى بازد، در حريم امن ذهنی خود مطمئن است که به آسانی برنده خواهد شد، در حالی که تيم ضعيف با شناخت کامل از چالشی که پيشاروی اوست، بازی را جدی تر گرفته و چيره مى شود.
معمولا افراد، حتا اگر از شغلشان راضی نباشند با آن مدارا می کنند چون در حريم امنشان واقع است و بيرون از آن حوزه، همه چيز برايشان ناآشنا و گاه ترسناک و مخاطره آميز است.
يک دوست من که از تغيير مکرر مدل موی من در عجب بود، اذعان کرد که طی شانزده سال اخير حالت مويش را يک بار هم تغيير نداده، چون به قول خود او، جرات اين کار را نداشته است. پس در حريم ذهنی او همان مدل بخصوص مو امن محسوب می شود و چيزی غير از آن برايش راحت نيست.
خطرات حريم امن ذهنی
اما به باور روان شناسان، همين حريم امن ذهنی، اگر تنگ و محدود بماند، می تواند به حريم خطرزايی تبديل شود. افرادی که تسليم روزمره گی ها می شوند، در اکثر اوقات به ملالت و خستگی و افسردگی می رسند چون هر روزِ آنها شبيه روز گذشته است و همه رويدادها در طول روز قابل پيشبينی است.
روزمره گی مغز را هم در حالت خمودگی قرار می دهد، چون تنها در صورت برخورد با چالشی تازه مغز از حالت خودکار بيرون می آيد و به مطالعه شرايط تازه می پردازد تا خلاقيتی به خرج دهد و به نتيجه ای تازه برسد.
پژوهشگرانِ مغزِ انسان اخيرا دريافته اند که با ايجاد آگاهانه خوی و عادت های تازه مسيرهای موازی تازه اعصاب و بعضا حتا ياخته های نو در مغز شکل می گيرند و در پی آن انديشه های ما مسيرهايی تازه برای پيمودن پيدا می کنند. يعنی به همان حدی که ما حريم امن ذهنی مان را ترک می کنيم و تجربه های تازه می اندوزيم، به همان اندازه در شغل و زندگی شخصی مان خلاق تر می شويم.
دونا مارکوا، نويسنده کتاب "ذهن باز" که در اين باره با روزنامه نيو يورک تايمز صحبت کرده است، می گويد: "نخستين عنصری که لازمه بدعت و نوآوری است، جذبه و شيدايی توام با تعجب است. اما به جای آن به ما آموخته اند که قاطعانه "تصميم بگيريم". تصميم گرفتن به معنای کشتن همه گزينه ها به جز يکی است. يک انديشمند نوپرداز همواره در حال کاويدن گزينه های متعدد ديگر است."
نيو يورک تايمز با اشاره به تحقيقات روان شناختی در دهه ١٩٦٠ می نويسد که انسان با قابليت چهار نوع اصلى رويکرد به چالش ها به دنيا می آيد: تحليلی، رويه ای، نسبى و نوگرايانه.
اما در اوان بلوغ مغز انسان نصف اين ظرفيت را می بندد و تنها آن دسته از مسيرها را باقی می گذارد که در طول دهه نخست زندگی يا اندکی بيشتر از آن برای صاحب مغز ارزشمند بوده اند.
از پژوهش های روان شناسان برمی آيد که امروزه بيشتر ما ذهن تحليلی و رويه ای را حفظ کرده ايم و انديشيدن نوگرايانه و نسبى کمتر مورد کاربرد قرار می گيرد.
صاحبان ذهن تحليلی و رويه ای بر مبنای موفقيتی که در گذشته داشته اند، برنامه های آينده خود را می ريزند تا باز هم کامگار شوند. اما انديشه وران نوگرا و نسبى راه های تازه پيشرفت و تکامل را می جويند که تا کنون اندک کسی آن را تجربه کرده باشد.
بهداشت مغز
به اعتقاد مارکوا و همکار او رايان، انسان دارای سه حوزه ذهنی است: حريم های امن، انبساط و فشار. اين جا هم، به مانند هر جای ديگر، "ميانگين زرين" (حد اعتدال) مطلوب تر است.
در حوزه انبساط است که انسان دنبال چالش های تازه می گردد، به نتيجه های تازه می رسد و همين جاست که دگرگونی های اساسی در منش فرد اتفاق می افتد.
آن دسته از افرادی که از اين حريم ذهنی می هراسند، مغز خود را در حالت انفعال نگه مى دارند که بر خطر ابتلا به بيماری های روانی و مغزی می افزايد. يعنی روزمره گی می تواند پيامد های فجيعی داشته باشد که در واقع، حريم امن ذهنی را خطرناک ترين حريم ها كند.
اين صحبت های علمی در ايالات متحده آمريکا باعث رونق صنعت "بهداشت مغز" شده است. نرم افزارهای رايانه ای و برنامه های ويدئويی ای به مانند "برين ايج ٢"، "پوزيت ساينس"، "مايند فيت" و تارنما های lumosity.com و happy-neuron.com ويژه تمرين مغز اند و مشتريان بی شماری دارند.
بنا به داده های يک تارنمای مربوط به "بهداشت مغز" در آمريکا (SharpBrains)، در سال ٢٠٠٧ صنعت "بهداشت مغز" در اين کشور ٢٢٥ ميليون دلار درآمد داشته است و با ميزان رشدی که دارد، ممکن است تا سال ٢٠١٥ ميلادی درآمد آن به دو ميليارد دلار برسد.
درآمد صنعت زيبايی جسم در آمريکا سالانه ١٦ ميليارد دلار است، اما ميزان رشد صنعت "زيبايی ذهن" پنجاه درصد در سال برآورد شده است که ممکن است طى چند سال آن را همسنگ صنعت زيبايی جسم کند.
ترس از ابتلا به بيماری های روانی و حافظه ای مانند آلزايمر از دلايل اصلی رويکرد روز افزون آمريکايی ها به "بهداشت مغز" عنوان شده است.
ديويد بونل شصت ساله، ناشر مجله ای در ايالت کاليفرنيا، به روزنامه نيو يورک تايمز گفته است که ترجيح می دهد همه روزه برای يکی دو ساعت جدول حل کند، شماره تلفن های دوستانش را به ياد بسپارد، و به انحاء مختلف مغزش را به چالش بکشد، چون به اعتقاد او، هر بار که مغز انسان با چالشی روبرو می شود، در شاخه های عصبى مغز تغييرات مثبتی رخ می دهد.
عده ای ديگر هم بر اين باور اند که زندگی همه روزه ما سرشار از چالش های مختلف ذهنی است. کافی است از قالب عادت های روزمره و حريم امن ذهنی مان بيرون برويم و کاری تازه انجام دهيم.