نقاشی امپرسیونیسم، یکی از تأثیرگزارترین و پرطرفدارترین دورههای تاریخ نقاشی مدرن است. رشته نمایشگاههای موفق، نقاشیهای غنی و آثاری که رکورد فروش را در بازار هنر تغییر دادند، همگی طنین شگفتانگیز نقاشی امپرسیونیست هستند. بسیاری از این آثار تا همیشه در خودآگاه هنری ما حک شدهاند.
آثار امپرسیونیست در دورهای از مدرنیته به دنیا آمدند که نمادهای بصری مدرن در نقاشی، چندان جایگاهی نداشت. امپرسیونیستها با گنجاندن این اجزا مانند قطار و خودرو، در آثارشان روشی انقلابی را در محتوای ترکیببندیشان پیش گرفتند. باید سی سال میگذشت تا چشم همعصران امپرسیونیسم به این آثار عادت کند و آرام آرام به مدرسهها و دانشکدههای هنر راه یابد. نقاشی امپرسیونیست همواره پیوند خود را با واقعیت حفظ کرد و بسیاری از جنبههای زندگی روزمره را با شیوهای نو به تصویر کشید.
امپرسیونیستها، سوژههای بسیار معمولی را با تفاخر نقاشی میکردند و با جادوی قلممویشان، امر عادی، به امری شگفتانگیز بدل میشد. به عبارت دیگر، اگر پیش از این نقاشی به سراغ صحنههای شورانگیز داستانها و افسانهها میرفت، امپرسیونیستها از زندگی جاری، افسانه میساختند.
با این که امپرسیونسم در تاریخ هنر مدرن ثبت شدهاست، اما نقطۀ مشترکی در پیوند نقاشی سنتی و مدرن بود. اگرچه ارزش و تأثیرگزاری این مکتب، به این جنبه محدود نمیشود. نقاشانی که به این سبک، بومشان را پر میکردند، شیفتۀ بهانههای کوچک خوشبختی بودند؛ زیبایی یک منظرۀ طبیعی، لبخند خوشنودانۀ یک مادر و یا بازی یک کودک و تمام آنچه که میتوانست از حیاط اطراف منبع الهامشان باشد.
در سالهای ۱۸۶۰ تا ۱۸۹۰، امپرسیونیسم منشأ بحثهای داغ جامعۀ نقاشی فرانسه شد. این جنبش محدود به مرزهای فرانسه نمیماند. نوعی نقاشی سریع که حاوی عصری رو به پیشرفت است، عصری که سبک زندگی آدمها را به سرعت تغییر میدهد، در نیمۀ دوم قرن نوزدهم به نقاط مختلف اروپا رسید.
ابتدا این نقاشان به "نقاشان مستقل" معروف شدند و کمی بعدتر نام "گروه بتینیول" - یکی از شهرهای حاشیۀ پاریس- را گرفتند. پیش از همه "ادوار مانه" در سال ۱۸۶۰ نبردی علیه نوعی نقاشی محافظهکارانۀ آتلیهای آغاز کرد. نتیجه، آثاری رئالیستیست که با جادوی رنگ و نور از واقعیت مطلق فاصله میگیرد.
زمانی که "مانه" نوشت: "من از چیزهایی که میبینم، نقاشی میکشم، نه از آن چه که دیگران خوششان میآید ببینند"، شیوهای از نقاشی را به میان کشید که نگاه شخصی و سلیقۀ نقاش در آن نقش مهمیرا بر عهده داشت. این نقاشان پژوهشی تصویری را آغاز کردند که بسیاری از سنتهای نقاشی مرسوم زمانه را پشت پا میزد: طراحیهایی با خطوط مشخص رنگی، استفاده از رنگهای سطحی و ضخیم، ترکیب سایهروشن، به کارگیری تُنهای روشن به ویژه آمیزش زرد و سرخ و نارنجی.
اساس گروه امپرسیونیستها، نقاشان جوانی ، اغلب بین ۳۰ تا ۴۰ سال ، بودند که برداشت تازه ای از طبیعت و هنر داشتند و عمل نقاشی و اثر هنری، نتیجه سیر و سلوک شخصیشان در زندگی بود. با برداشت جدید آنها "هنر برای هنر"، واقعیت تابلو همواره با موضوع نقاشی گره خورده بود. قلمموهای تند و اجرای سریع در تابلوها، انگارهای بر جای میگذاشت. پژوهش امپرسیونیستها روی تأثیر نور و رنگ، منش تصویری تازهای را به ارمغان آورد. آن طور که مجاورت تابشهای رنگی روی بوم، آمیختگی بصری در چشم تماشاگر ایجاد میکرد.
داستان امپرسیونیسم به طور جدیتر از نمایشگاه هنری سالانۀ موسوم به"سالن پاریس" آغاز شد. اصلاحات اجتماعی، اقتصادی، و فرهنگی قرن نوزدهم، هنر را آرام آرام از پشتیبانی اشراف و شاهزادگان بیرون آورد. برای هنرمندان این دورۀ نمایش آثارشان بخشی حیاتی به شمار میآمد و به این ترتیب دلالان هنر و گالریدارها نقش بیشتری پیداکردند. اما در فرانسه، مهمترین و ممکنترین نمایش آثار هنری در سالن بود.
از سال ۱۸۶۳ این سالن هر سال، نمایشی بزرگ از آثار هنرمندان برپا میکرد که توسط اعضای آکادمی هنرهای زیبا و منتخبان دورههای پیش انتخاب میشد. در نخستین سال ۱۰۰۰ اثر از بین ۵۰۰۰ برای نمایش پذیرفته شدند و به واسطۀ ۴۰۰۰ اثر طرد شده، سالن پاریس به نام "سالن مردودین" مشهور شد.
برای کلود مونه، رونوار، بزیل و سیسله مدتزمان بین ماجرای سالن مردودین و آغاز جنگ ۱۸۷۰، سرشار از نگرانی برای فعالیت هنری و شکست در رقابتهای داغ نقاشی بود.
این دلهرۀ مداوم، نقاشان جوان را به کندوکاوی عمیق در سبک هنریشان، تغییر معیارهای تصویری و نوسازی محتوایی واداشت. کلود مونه این سالها را در فقر به سر برد. آنها در این دوران، سخت و تماموقت، در حاشیه پاریس یا در گوشه کنار نورماندی به نقاشی مشغول بودند. در این دوران بود که مونه و بزیل مطالعهای جدی روی نور و رنگ آغاز کردند.
نخستین نمایشگاه رسمی امپرسیونیستها در آوریل ۱۸۷۴ در آپارتمان "نادار" عکاس برپا شد. ۳۱ نقاش امپرسیونیست در این نمایشگاه شرکت کردند و تابلوی "امپرسیون، خورشید در حال طلوع" مونه نامش را بر این جنبش ماندگار کرد و از این رو لقب پدر این جنبش را گرفت. او در آخرین برگههای یادداشتهای روزانهاش در این باره نوشت: "من همیشه از تئوریها گریزان بودم و برای هیچ تئوری و پدیدهای در نقاشی ارزش قایل نیستم، مگر شیداییای که مرا وا میدارد تا از چیزها نقاشی بکشم. و تا ابد شرمسارم از این که منشأ جنبشی شدم که نقاشانش هیچ ربطی به امپرسیونیسم ندارند."
از آخرین نمایشگاه گروهی این جنبش در پاریس درسال ۱۸۸۶ تا نخستین نمایشگاهشان در آمریکا ، دروازههای نقاشی جهان به روی امپرسیونیسم گشوده شد و نقاشان حرفهای و هنرجویان بسیاری به آزمودن این مکتب پرداختند.
داستان امپرسیونیسم در ایران به شیوۀ دیگری آغاز شد. با تأسیس دانشکدۀ هنر، خونی تازه در رگهای نقاشی ایرانی جریان یافت. امپرسیونیسم و بسیاری از مکتبهای هنری مدرن، با سفر دانش آموختگان این دانشکده و دانشکدۀ هنر به نقاشی ایرانی راه یافت و نتیجه، پیدایش جنبش "نوگرا" در نقاشی معاصر ایران شد.
پس از تأسیس دانشکدۀ هنرهای زیبای تهران، مکتبهای امپرسیونیسم و پسا امپرسیونیسم، بر اساس الگوهای مدرسۀ هنرهای زیبای پاریس، آموزش داده میشد. البته این امپرسیونیسم دقیقأ همانی نبود که مونه و هماسلوبانش پنجاه سال پیش بنیادش را نهادند. این شیوه که در اصطلاح آن را "قلم آزاد" میخواندند، برگرفته از فرم امپرسیونیسم و در محتوا بسیار ایرانی بود.
هنرمندان نسل اول نوگرای نقاشی معاصر ایران، به این مکتب علاقۀ خاصی نشان دادند و آثارشان به دلیل انتخاب موضوعاتی که در ارتباط با زندگی روزمرۀ مردم بود و اینکه نشانههایی از واقع گرایی در خود داشت، مخاطبان بیشتری، نسبت به دیگر مکتبهای نقاشی مدرن به خود جلب کرد. احمد اسفندیاری، عبدالله عامری و حسین کاظمی از جملۀ این نقاشان بودند.
این روزها بزرگترین نمایشگاه کاخ "گراند پالۀ" شهر پاریس در سی سال گذشته به آثار ماندگار کلود مونه اختصاص دارد. این نمایشگاه تا روز ۲۴ ژانویه برپاست و در دیگر شهرهای فرانسه هم به پاس یاد پدر امپرسیونیسم به مناسبت ۱۷۰ سالگی او برنامههایی در حال اجراست.
در گزارش مصور این صفحه مروری داریم بر زندگی و آثار کلود مونه
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
قربونت نقاشی با آبرنگ هم بزار
ممنون.زیبا ولی ناقص بود.