۱۹ سپتامبر ۲۰۱۱ - ۲۸ شهریور ۱۳۹۰
*راضیه سلطانوا
سال ۱۹۸۹، زمانی که ساکن مسکو بودم و در اتحادیۀ آهنگسازان شوروی کار میکردم، یک ناشر روس از من خواسته بود که در مقولۀ موسیقی و مذهب در ازبکستان چیزی بنویسیم. من به وادی فرغانه سفر کردم که فقیرترین و در عین حال مذهبیترین منطقۀ ازبکستان در آن دوره بود. گیج شده بودم که چهگونه میشود در دیار کهن ما یک چنین موضوعی را پیگیری کرد، در حالی که پژوهش در بارۀ مذهب ممنوع بود و ترکیب "دین و موسیقی" گویی وجود نداشت. بنا به شرح رسمی آن دوره، جمعیت همۀ جمهوریهای شوروی، از جمله ازبکستان، "بیخدا" بودند. نه تنها پیوند میان دین و موسیقی، بلکه نفس حضور پدیدهای چون اسلام را زیر سوال برده بودند. به یاد آوردم که در اوایل دهۀ ۱۹۸۰ چند تن از خویشاوندان من از شهر "اندیجان" فقط به جرم ادای مراسم خاکسپاری یکی از اعضای خاندانشان به رسم سنتی مسلمانان از صفوف حزب کمونیست اخراج شده بودند.
پس از چند هفته تحقیق میدانی در اندیجان و پیرامون آن دریافتم که در واقع این منطقه مملو از تجربههای موسیقایی مذهبی است که زنان روستایی انجام میدهند. آشکار شد که تمام وادی فرغانه به آیینهای مذهبی جالب و گستردۀ گوناگونی پناه دادهاست که هیچ یک از آنها مجال بروز در اسناد رسمی، پژوهشهای علمی، کتابها و مقالات نداشتهاند. احساس کریستف کلمب به هنگام کشف آمریکا به من دست داده بود.
پس از صحبت با این زنان و ایجاد اطمینان که رازهای آنها را آشکار نخواهم کرد، اجازۀ حضور در مراسمشان را یافتم تا جریان آن را ضبط کنم و مصاحبههایی انجام دهم. ولی باز هم راه درازی باید طی میشد. هنوز نمیدانستم با چندین ساعت مطلب شنیداری ضبط شده چه کار بکنم تا ته و توی این میراث را دریابم. برای چندین پرسش باید پاسخ مییافتم. چهگونه است که این پدیده برای یک قرن تمام، خواسته یا ناخواسته، ناشناخته مانده بود و پژوهشگران و کارشناسان فرهنگ مردمی و رسانهها به آن نپرداخته بودند؟ با توجه به این که مراسم شبیه اجرای موسیقی نبود، بلکه بخشی از زندگی روزمرۀ آن زنان را تشکیل میداد، آیا میشود این آیینها را یک پدیدۀ موسیقایی نامید؟ چه گونه میشود برای چنین اجراهای هنری در ترکیب سنت دیرینۀ "موسیقی عبادی" تمایز قایل شد، وقتی که آنها به عنوان مراسم مذهبی با زندگی روزمره درهم بافته شدهاند؟ و اصلاً آیا میشود این مراسم را که غالباً بدون سازهای موسیقی انجام میشود، یک "پدیدۀ موسیقایی" به شمار آورد؟ یا بهتر است آن را بهسادگی "قرائت اشعار" بنامیم؟
برای خود من هم شماری پرسشهای کاربردی مطرح بود: چهگونه میشد در اواخر دهۀ ۱۹۸۰ در مورد این پدیدۀ غنی غریب پژوهشی انجام داد و در بارۀ آیینهای مذهبی صرفاً زنانه سخن گفت؟ بر چه عنصر این آیینها باید تمرکز داشت؟ چه زاویۀ دیدی برای بررسی این آیینها مناسبتر است؟ آیا باید به این پدیده از درون، به عنوان یک فرد زادۀ وادی فرغانه نگاه کنم یا از بیرون، به عنوان یک شاهد خارجی؟
سرانجام، پس از مرور تحقیقات دیگر و پیدا کردن منابع جالب برای کار با صداهایی که گرد آورده بودم، به این نتیجه رسیدم که یافتههایم در ازبکستان یک گونۀ منحصر به فرد مراسم مذهبی بر مبنای شعر و موسیقی بودهاست. یا به بیانی درستتر، اشعار و نواهای صوفیانه که به طور زیرزمینی تکامل یافتهاند. دانشوران و تاریخنگاران طی صدها سال این موضوعات را آموختهاند، اما تنها بر حضور مردان متمرکز بودهاند و چهرۀ زنانۀ تجربیات صوفیانه را نادیده گرفتهاند. آبشخور این تجربیات در کنار تصوف اسلامی، مراسم مذاهب پیشااسلامی و بهویژه شـَمـَـنباوری یا شـَمـَـنیسم است.
*دکتر راضیه سلطانوا مدیر مرکز موسیقی آسیای میانۀ دانشگاه کمبریج است. متن بالا ترجمۀ دیباچۀ کتاب تازۀ او به زبان انگلیسی "از شمنباوری تا تصوف: زنان، اسلام و فرهنگ در آسیای میانه" است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب