در لندن هر جا بروید، جا به جا بر سردر خانهها یا بر روی دیوار بیرونی آنها، پلاکهای آبیرنگی میبینید که نام یک آدم سرشناس بر روی آن نوشته شده است. این آدم سرشناس ممکن است هنرمند، شاعر، نویسنده، سیاستمدار، فیلسوف، مورخ، دانشمند و یا هنرپیشه باشد. وجه مشترک همۀ آنها در این است که در زمان خود شخصیت برجستهای بودهاند و زمانی در لندن زیستهاند. لندن بدینگونه اعلام میکند که "من شهر مهمی هستم، گذشتۀ تابناکی دارم، هویت دارم و بزرگان بسیاری مرا برای زندگی انتخاب کردهاند".
گذشته سرچشمۀ رودی است که ما را به آینده میبرد و اگر از آن هیچ ندانیم، نخواهیم دانست که به کجا میرویم و انتخابی برای آینده در کار نخواهد بود و معنای تغییر و دگرگونی فهم نخواهد شد.
داستان این پلاکهای آبی لندن به حدود یکصد و پنجاه سال پیش باز میگردد. این کار، ابداع انجمن سلطنتی هنرهاست. این انجمن در سال ۱۸۶۶ تصمیم گرفت در بزرگذاشت بزرگان بکوشد و بر سردر خانههایشان لوحی بنشاند.
نخستین پلاک، لوح یادبودی بود که برای برزگداشت "لرد بایرون"، شاعر معروف انگلیسی در نظر گرفت. طرح لوح لرد بایرون آبیرنگ بود. هر چند برای آنکه ارزانتر تمام شود، در نهایت شکلاتیرنگ از کار درآمد. اما بعدها و در زمان ما این پلاکها به رنگ آبی برگشتند.
با این لوحها، لندن نه تنها به گذشتهاش اعتبار میبخشد و آیندهاش را از گذشتهاش جدا نمیکند، بلکه باشندگان کنونیاش را از گذشته آگاه میکند، تا بدانند که آینده هر چند همواره گذشته را زیر سوال بردهاست، اما خود بر گذشته بنا میشود.
همین یادآوری اهمیت شناخت عظمت گذشته است که فردوسی را به سمت سرودن شاهنامه سوق میدهد و خاقانی را به ستایش از کاخ تیسفون و ایوان مداین وا میدارد؛ حافظ را تا دیر مغان میبرد و در شعر همواره اخلاقی سعدی به ما یادآور میشود که دنیا یادگار بسیارانی از مردم است که پیش از ما بودهاند.
از یک دید دیگر هم باید به گذشته و به پلاکهای آبی لندن نگریست و آن اهمیت دلبستگی آدمی به زمان و مکان است. نگهداری ارتباط عاطفی انسان با زمان و مکان، بخشی از سلامت روانی او را میسازد و او را به رگ و ریشهاش پیوند میزند. شاید در این گفته اندکی مبالغه باشد، اما گفتهاند که لندن چندان در حفظ و نگهداری شکل و شمایل کوچهها و خیابانها و حتا ظاهر خانههایش اصرار ورزیده است که اگر شکسپیر سر از خاک برآورد، به آسانی خواهد توانست خیابان و کوچه و خانهای را که در آن میزیست، پیدا کند.
دوستی دارم که ارمنی است و مثل بیشتر ارمنیان از ایران رفته و مقیم آمریکا شده است. اما هر وقت به ایران باز میگردد، روزی دو سه به خیابان نادری میرود و در کوچههایش پرسه میزند و در کافههایش – اگر چیزی از آنها مانده باشد – مینشیند و در خیابانهای اطرافش میگردد. میگوید، این کار مرا به گذشتههایم، به کودکیها و جوانیهایم وصل میکند؛ خاطرات من در اینجا زنده میشود و من در اینجا خویشتن خویش را باز مییابم. هم او گله میکند که متأسفانه خیابان نادری آنقدر تغییر کرده است که دیگر خیلی چیزهایش بازشناختنی نیست. کوچۀ مسیحایی نوبهار از آن جمله است.
جاهای دیگر شهر که اصلاً قابل شناختن نیست. ساخت و سازهای بیامان، شهر را چنان زیر و رو کرده که چیزی از گذشته بر جای نمانده است. میگوید، البته در کشور ما همیشه همینطور بوده و معلوم نیست ما کی باید به شکل نهایی برسیم و برای گفتهاش از سفرنامۀ ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، مثال میآورد که وقتی در اصفهان بود، دیده بود که آدمهای ظلالسلطان عمارت نمکدان را خراب میکنند، تا از مصالح آن، خانهای نو برای شاهزادۀ قاجار بسازند.
براون که تقریباً همان سالهایی اصفهان را دیده که انجمن سلطنتی انگلستان تصمیم به نصب پلاکهای آبی گرفته، نوشته است: ظاهرا نگهداری بناهای باشکوه گذشته آخرین چیزی است که یک پادشاه شرقی به آن میاندیشد. "در نظر او، ساختن بناهایی که نام او را بلند گردانند، بسیار مهم تر است از نگهداری بناهایی که پیشینیان ساختهاند. در واقع، شاید اصلاً ناراحت نشود که آن بناها هم، مانند سلسلههایی که آنها را ساختهاند، از بین بروند و فراموش شوند. و همین طور ادامه مییابد؛ شاهی جانشین شاهی میشود و سلسلهای سلسلهای را سرنگون میکند، ویرانهای به ویرانهها اضافه میشود و از میان این همه، روح عظیم مردم، رؤیای رستگاری و رهایی ارواح را به خواب میبیند. در حالی که دیدگان شیرهای سنگی تخت جمشید، در نگهبانی بیپایان خود بر ملتی که خفته اما نمردهاست، همچنان نگرانند".
با همۀ این احوال لندن در گذشته نمانده. لندن انعطافی دارد که کنارآمدن گذشته و حال در آن دیده میشود و با بهرهگیری از معماری و هنر و فرهنگ گذشته در حال نو شدن است و رو به آینده دارد.
پلاکهای آبی به گردشگر کمک میکند تا ارتباط عاطفی گذشته و حال شهر را بهتر حس کند و دریابد که حتا این خانههای کهنه و فرسوده در متن کنونی شهر معنا میدهد و بخشی است از هویتی که لندن را جهانشهر کرده است.