این مجموعه در آن سوی خط مخاطبی دارد که گاه معشوقش است و گاه موطن شاعر و معشوقش، اما موضوع گفتمان سرزمینی است که به جبر روزگار از هویت خود دور افتاده و در غم غنوده و یارای رسیدن به خود را ندارد. شاعر کتاب میشود تا این آلام را بازگوید:
قلبم را به معتبرترین انتشارات جهان خواهم داد
به نام دوشنبههای غمگینم
چاپش خواهم کرد
حالا در دستان تو
با نبضهایم کتابی شدهام
انگشتهایت را
روی واژههایم میگذاری
و من سطرهایی هستم که به چشمان بیقرار تو نگاه میکنم ...
موی درازت
گهگاهی
روی جلدم میریزد
و حالا من کتاب بیقرارم...
و تو هنوز به واژههای من فکر میکنی...
و شاعر، پریشان از پریشانیها، به شعر خود پناه میبرد:
جغرافیای یتیم من
نشرشده
در هر مرز بیسرباز
پیامبرت کجاست؟
به کدام تاریخ
معجزه خواهد کرد؟
زیباترین خاکِ تنها!
زیباترین شعرغربت!
بی تو
آرامشم تنها
زبان مادری است
و این شعر
که تنهاییام را
در آغوش میگیرد
و احساس زخمدیدهام را
پناه میدهد...
احساس یتیم بودن در مجموعه موج میزند و "یتیم" بسامد قابل توجهی دارد:
خاک پاکدامن من!
به زودی
تو را همه خواهند شناخت...
واژههایت را که در خاک یتیم
پنهان شدهاند
همانند احساس دلتنگی برای زبان مادری، همراه با شمهای از امید:
دیر به دنیا آمدم
دلم تنگ میشود برای زبان مادریام
میدانم
واژههای غمیگن من
بهزودی
رستگار خواهند شد...
و دوباره در یأس فرو میرود و رستمانه به شغاد میاندیشد:
...امّا تلف شدیم؛ گناهی نداشتیم
شب پشت شب سحر شد و ماهی نداشتیم
رستم شدیم و آخرِ شهنامه خوش نبود
مُردیم لحظه¬لحظه و چاهی نداشتیم
چون رود آمدیم به هر پستی¬ای فرود
چون آبشار، جز دره راهی نداشتیم
می¬خواستیم مَرد بمانیم همچو کوه
پنداشتیم و پشت و پناهی نداشتیم...
حس غربت خصیصۀ اصلی این دفترچۀ شعر است؛ حس غربت شاعری در وطن ِ خویش غریب. او رفتار روزگار را با پندار و کردار خود یکی نمیبیند و خودش را خورشیدی تبعیدشده در روز میانگارد که محکوم به سوختن و ساختن است و به پیکار شب میرود. و همچنان میترسد از این که مبادا خودش نباشد؛ مبادا در حال اجرای برنامۀ فردی دیگر باشد و جدل میکند که همانا خودش بماند:
میترسم از این که به تو نگاه کنم
میترسم از این که سرم را پایین نگه دارم
میترسم از این که تو نباشی
میترسم از این که من خودم نباشم
هر پاره از شعر رستم عجمی انبانی از پرسش است که بر خوان روزگار تاجیکان پهن شده:
زاده شدم
یک کلمه اضافه شد بر جهان
نه تنها یک کلمه
همان نخستین اشکهایم
دایرهالمعارفی بود، لبریز از معانی و سؤال
و گاه رستم به واقعیتهای بیعاطفۀ روزگار به حدی نزدیک میشود که واژگانش به شعور ما یورش میبرند و با لگد آن را بیدار میکنند:
وقتی تو نیستی
دستهای من دیکتاتور میشوند
به هم میپیچند
مرا تازیانه میزنند
و انگشتان جلادم
پی در پی با آتش سیگار نفسم را میبرند
نفس رستم عجمی اما با این نفسها تازه آغاز میشود تا نفسی تازه بر پیکر نحیف پارسی فرارود بدمد. در این مجموعه به گزینش خود شاعر برخی از تازهترین آفریدههای سنتی و نوین او گردآوری شده است. این دفترچه راهی است به جمهوری غمگین شاعر که در ابیات او گریه میکند.
جمهوری غمگین من
رستم عجمی
ناشر: H&S Media
۱۸۰ صفحه
۱۵ دلار
تاریخ انتشار: ۱۰ آوریل ۲۰۱۲
زنده باد برادران تاجيك
دوستتان دارم با تمام وجود
برادرتان از بندر گناوه استان بوشهر ايران : بندر نشين ساحل درياي پارس