این روزها کوچهها و خیابانهای کابل حال و هوای دیگری دارد. بسیاری از دیوارها در نقاط مختلف شهر نقاشی شدهاند. تصاویر گریز کودکان از بمباران، تفنگهای خط خورده و کبوترهای سفید بر دیوارهای فروریخته از آتش جنگ، دیوارههای سنگی محافظ و دیوار خانهها و شعارهای اطراف آن، همه تداعیگر یک مفهومند: صلح.
برخی از این دیوارنگاریها کار کسی است با نام مستعار "طالبانکسی" که به تقلید از بانکسی، یک هنرمند نادیده، اما معروف انگلیسی، شبها به طور پنهانی دیوارهای شهر را منقش میکند. کسی نمیداند که او کیست و کجاست، اما محتوای دیوارنگاریهای طالبانکسی برای همگان آشنا و مأنوس است: آرزوی رسیدن به صلح و ثبات. باقی دیوارنگاریها کار یک روزهای است که در آن کودکان، انگارههای خود از صلح را به تصویر کشیدهاند و نهادهای جامعۀ مدنی فراهمکنندۀ زمینۀ یک روز روایت تصویری کودکان و نوجوانان از صلح بودند. تجلی دادن صلح از راه هنر و فرهنگ به مثابۀ یکی از اصول و قواعد رفتاری، برای مردمی که چند نسل خشونت، تبعیض و عصبیتهای گوناگون را دیدهاند، راهکار خوبی به نظر میرسد.
میگویند، در نبود عدالت مردم نیم زندگیشان را از دست میدهند، اما در نبود صلح، همۀ زندگیشان را. وضعیت امروز افغانستانیها ثمرۀ همین تجربۀ تلخ است و از همین رو در اینجا اولین پاسخی که به هر "چرا" داده میشود، جنگ است. جنگی که چیزهای زیادی را از این سرزمین گرفته و تنها یادگار بهجامانده از آن، جامعهای توسعهنیافته با خرابیهای بسیار و شمار زیادی از انسانهای فقیر، بیسواد، معلول، روانی و مهاجر است.
در خلال این سالها بارها از آوردن صلح و ثبات در افغانستان شنیدیم، در سرزمین خشونت، جنگ و ناامنی، سرزمینی که همیشه میخواهد به صلح برسد، اما تا هنوز برای رسیدن به آن راهی را نپیموده و یا هر بار به بیراهه میرود. صلح، همان چیزی که سالهاست در خاطرات مردمان این دیار گم شده، اما همیشه در آرزوهای خود به دنبال آن هستند و برای بار دیگر این روزها کابل به استقبال جرگه (مجمع) مشورتی صلح رفت و چشم امید مردم به آن دوخته شده بود. همان مخالفانی که بارها گفته شده بود، باید در قدرت سهیم شوند، با پرتاب موشکهایی که فقط صد متر با مکان برگزاری جرگه فاصله داشت، از آن استقبال کردند و من و امثال من میان دو زبان متفاوت حیران ماندهایم.
بعد از رخداد یازدهم سپتامبر و گسیل شدن نیروهای نظامی آمریکا و ناتو، گویی معجزهای رخ داد؛ البته برای ما که نسل جنگیم. انگار این رؤیای دستنیافتنی به حقیقت نزدیکتر شد و مردم به زندگی امیدوارتر میشدند. خود من هم در زمرۀ پناهندگانی بودم که بعد از شکست طالبان، دل خوش کرده بودم به بازگشت، به دوباره ساختن وطنم و هویتی که در انتظارم بود. اما با گذشت هر سال احساس میکنم در اشتباهم.
سرنوشت کشور در کشاکش عجیبی گرفتار آمده و شهروندان در بیسرنوشتی غریبی به سر میبرند. در این مدت نه تنها ما که جهان شاهد آمدن خارجیها به افغانستان با شعار صلح و ثبات، شاهد شعارهای بلند و بالای انتخاباتی با مفاهیمی چون صلح و همزیستی مسالمتآمیز، شاهد مذاکرات بهظاهر پنهانی با توجیهاتی چون صلح و ثبات و شاهد رفتن به سوی جرگۀ مشورتی صلح با هدف یافتن راههای آوردن صلح به کشور هستیم. در این راستا پولهای هنگفتی در کشوری که نیمی از مردم آن زیر خط فقر به سر میبرند، مصرف میشود و تا هنوز صلح برای ما خواب و رؤیای شاید محالی بیش نیست.
در تعداد زیادی از گفتمانهای تلویزیونی و حتا در ساعتهای درس تاریخ همیشه موقعیت استراتژیک افغانستان مهمترین دلیل نابسامانیهای رنگارنگ این سرزمین خوانده میشود. اما من فکر میکنم مردمی که سالهاست صلح میخواهند، در درون خود به صلح نرسیدهاند و این حالت در رفتارها و مناسبات اجتماعیشان به خوبی آشکار میشود و برای کسانی که در چنین حالتی قرار دارند، دیدن روزانۀ شعارها و تصویرهایی با محتوای صلح بر دیوارهای کابل، در درونی ساختن این مفهوم بیتأثیر نیست.
"صلحانه"های دیواری، برای پایتخت افغانستان یک پدیدۀ تازه است. گرچه پیش از این، شعارنویسیهای سیاسی به صورت پراکنده در برخی از دیوارهای کابل به چشم میخورد، اما نقاشی روی دیوار طرح جدیدی است که با کارهای هنری "طالبانکسی" در کابل آغاز شد. تصویرهایی که طالبانکسی بر دیوارهای کابل کشیده، نشأتگرفته از روحیۀ ضد جنگی اوست. هرچند تعداد آنها اندک است و بیشتر تصاویر شبیه همند، کارهای هنری طالبانکسی و پس از او، ترسیم رؤیای صلح در خیابانهای زخمی کابل است. برخی از اين ديوارنگاریها را میتوانيد در عکسهايی از بصير سيرت در نمايش تصويری اين صفحه ببينيد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.