بهاریهها در شعر فارسی، تقریباً همیشه شبیه هم بودهاند. وصف بهار، نوروز، میر نوروزی و شادمانی و طرب و ترک توبه و "در خانه خفتن و دعوت به خیمه زدن بر گلزار"...
مگر به ندرت که به خلاف آمد عادت، شاعرانی بهار را با نوروز و سور و بساطش، با تلخی نگریستهاند. اما در شعر امروز افغانستان، بهار همواره چنین وجهی داشتهاست. یار باز آمدهای برای درد دل، عیدی برای نو شدن داغها، وقتی برای جنگ و بالاخره زمانی برای مستی دیگران...
معروفترین این شعرها شعر استاد خلیلی است که در شروع سالهای تلخ افغانستان گفته شد و رویهای را در شعر افغانستان به وجود آورد که تا کنون ادامه دارد.
گویید به نوروز که امسال نیاید
در کشور خونینکفنان ره نگشاید
بلبل به چمن نغمۀ شادی نسراید
ماتم زدگان را لب پر خنده نشاید
استاد خلیلی
این لحن تلخ و کنایهآمیز استاد خلیلی، اگرچه زبانی قدیمیتر دارد، اما آشنایی زدایی بدیع و ریتم موزیکال آن، از آن شعری بيادماندنی ساخت. بعدتر، شاعران دیگر با مخاطب قراردادن خود بهار وتازه کردن زبان سعی کردند همین فکر را گسترش دهند:
بابه نوروزی پیر!
سرزمینم را از یاد مبر
وقتی از اطلس مرجانی خواب،
جامۀ آرامش به تنت میکردی
وقتی از باغ سفر میکردی
وقتی ازماهی و مهتاب، از هود قصه میآوردی...
قهار عاصی
بابه نوروزی، میر نوروزی یا عمو نوروز، همان پیرمرد مهربان اسطورهای است که در همۀ ممالک به شکلی وجود دارد. موعود سالانهای که مبشر سبزی و شکوفایی و تازگی است؛ مبشری که با خویش هدیههای تازه برای کودکان و اخبار نیک و خیر و برکت برای خانوادهها دارد.
شاعر دیگری در شعری که به مردم تاجیک هدیه کرده، آرزو کردهاست که بهار آز ان طرف آمودریا شیرینی و شادی به سوغات بیاورد:
بهارا ناز کم کن چانه کم زن
بهای این لب پر خندهات چند
بهارا نوبهار بلخ تلخ است
بیاور از سمرقند خودت قند
ابوطالب مظفری
نوبهار جدا از معنی بهار تازه اشارهای به معبد تاریخی نوبهار است که نخستین معبد زرتشتی شمرده میشود و البته، ذکر این نکته خالی از لطافت نیست که حافظ نیز نوروز را "تازه شدن آیین زرتشتی" توصیف کردهاست.
بعضی از شاعران اما بهار را تبری داده و مردم را گنهکار دانستهاند که با بهار رویۀ درستی نداشته و ندارند.
چه مردمان بیکفایتی
بهار را که فصل باطراوتی است
سنگ میزنند
خالده فروغ
زبان گشود پرستو که نوبهاران شد
ولی چو بال بر آورد تیر باران شد
بهار آمد و شعر بهشت بر لب داشت
اسیر خاطر خونین سوگواران شد
سمیع حامد
از بهارانه مگو بیش که آفاق خدا
پایمال ستم لشکر چنگیز شدست
شبگیر پولادیان
بسی بهار گذشت و هنوز خانه به دوشیم
بهار میرسد از راه و ما بهار نداریم
لطیف ناظمی
دانم ای دل که بهاران بود و موسم عشرت
من پربسته چه سازم که پریدن نتوانم
نادیا انجمن
اما بعضی از شاعران از این هم بدتر و تلختر دیدهاند. آنها بهار را از جنبههای اسطورهای آن جدا کرده و از خیر شادی و طرب و عیش آن به طور کل گذشتهاند. اما به لحاظ طبیعی وآب و هوایی آن را فصلی برای آغاز جنگها وموقع جولان و عرض اندام دوبارۀ جنگاورانی دانستهاند که کوههای غرق در برف و سرمای افغانستان آنها را مجبور به صلح میکرد.
باز هم بهار شد پرندهها
با خبر که باز جنگ میشود
کوها و دشتها ی دهکده
باز لانه تفنگ میشود
محبوبه ابراهیمی
بهار آمده اما درخت گور گل است
درخت پیر که در بارش گلوله شکست
بهار آمده خورشید گور تاریکی است
که دفن گشته در آن هر چه آفتاب پرست
بهار آمده تا دیوها بگردانند
پیالههای پر از خون تازه دست به دست
شریف سعیدی
و حتا از دیگران نیز با زبانی کودکانه میخواهند که نیامدن بهار را دعا کنند:
آی بچههای ده دعا کنید
تا خدا بهار را نیاورد
تا همیشه برف باشد و کسی
جنگ را به کوچهها نیاورد
محبوبه ابراهیمی
اما با این همه کسانی هم بودهاند که بهارا را ستودهاند. و این دفعه سنتهای نوروزی را نه از نگاهی تلخ و تیره که از نگاهی منتظرانه و حتا عاشقانه نگریستهاند.
در باغهای یخزده جاری شود بهار
سرشار از صدای قناری شود بهار
توغ علی درفش گل سرخ بر فراز
تا با شکوه ارجگزاری شود بهار
صادق عصیان
توغ یا علم یا جهنده، بیرق بلندی است که در شهرهای مختلف افغانستان مردم در روز نخست نوروز به نام و تبرک نام حضرت علی میافرازند. و در این بین بسیار افسانهها و قصههاست که نوروز را روز نخست خلافت وی، به عنوان خلیفۀ چهارم مسلمین، میشمارند، که گویا نوعی جابجایی و دگرشدگی با داستان جمشید پادشاه صورت گرفتهاست. اما به هر حال این آموزۀ صوفیانه که حضرت علی را شاه اولیا و شفادهندۀ بیماران میشناساند، با سیر تاریخی ممزوج شدن همۀ قصهها و اساطیر افغانها با نام و داستان حضرت علی، نوروز را از وی جداییناپذیر میسازد. در بسیاری از شعرها شکوایههای بهاری برای چارهجویی به ایشان خطاب شدهاست. معروفترین همۀ آنها در ترانۀ معروف "بیا بریم به مزار" دیده میشود
نظرگاه میروم فردا خدا را
بگیرم دامن شیر خدا را
علی شیر خدا یا شاه مردان
دل نا شاد ما را شاد گردان
و بالاخره باید به این بهاریۀ ظریفانه از خانم فایقه جواد مهاجر اشاره کرد که بر خلاف همۀ آن دیگران، بها ر را هم میستاید، هم منتظر است و هم شرحی از مصایب میدهد:
از راه دشتها پر از گل بیا بهار
با خاطرات کهنه به کابل بیا بهار
شهزادگان شهر مرا یاد دار و باز
با دختران غمزده کاکل بیا بهار
بر روی قبرهای چه بسیارمان بریز
با عطر زندگی به تجمل بیا بهار
یا نوبهار! گر چه بهارم به باد رفت
اما پس از تمام تطاول بیا بهار
عکس بالا از راست به چپ: لطیف ناظمی، نادیا انجمن، استاد خلیل الله خلیلی، خالده فروغ و قهار عاصمی.
متاسفم براشون.
بهترین شعر های جمعه خان شاعر معاصر افغان (خوژمند را در این وبلاگ مشاهده کنید)
www(dot)afg-shehr(dot)blogfa(dot)com
نوروز آوارگان
گــــوييد بـــه نـــوروز کـه امــسال نــيايـــــد
در کشور خونيــــن کــفنـان ره نـگشـــــايــــد
بـلـبـل بــچمــن نـغــمــه شـــادی نـســرايـــد
مــــاتـمــزدگانــرا لــــب پـــرخـنــده نــشايـــد
خون می دمد از خاک شهيدان وطنوای
ای وای وطن وای
گلگون کفنانرا چه بهـــار و چــــه زمستــــان
خونين جگران را چه بيابـــان چـــه گلستــــان
در کشور آتـــــشزده در خـــــانــــه ويــــران
کس نيست زند بوسه برخسار يتيمان وای
کس نيست که دوزد به تن مرده کفنوای
ای وای وطن وای
از سينه هر سنگ تو خون می دمد امروز
از خاک تو مستی و جنون می دمدامروز
آن لاله چی ديده که نگون میدمدامروز
وآن سبزه چرا زرد و زبون می دمد امروز
سرخست بخون پا و سر و سرو وسمنوای
ای وای وطن وای
کوشش بسيار نامد سودمند
توسنی کردم ندانستم همی
کز کشيدن سخت تر گردد کمند
عشق دريايی کرانه ناپديد
کی توان کردن شنا ای مستمند؟
عاشقی خواهی که تا پايان بری؟
پس ببايد ساخت با هر ناپسند
زشت بايد ديد و انگاريد خوب
زهر بايد خورد و پنداريد قند!
با خاطرات کهنه به کابل بیا بهار