كيش يزيدى از معماهايى است كه تا كنون ذهن مردمشناسان بسيارى را به خود مشغول داشتهاست. هستۀ اين معما آميزهاىست از آيينهاى دينهاى گوناگون كه در اين كيش مشاهده مىشود و ريشهيابى آن را دشوار كردهاست؛ "اقانيم ثلاثه" و مراسم غسل تعميد آن حاكى از پيوندش با مسيحيت است، در حالى كه ارجگذارى به آتش و "هفت فرشتۀ نگهبان" يزيدى، يادآور جايگاه آتش و "هفت امشاسپندان" در كيش زرتشتىست و پيروان اين دين "شيخ عدى بن مسافرِ" مسلمان را تمثال "ملک طاووس" (تجلى پروردگار) مىدانند و طبقات اجتماعى موروثى "شيخ"، "پير" و "مريد"، تداعىگر طبقات ثابت در كيشهاى ابتدايى آريايى است و نشان بزرگ خورشيد كه ظاهرأ به كيش مهرپرستى برمىگردد، بر پيشطاق زيارتگاههاى يزيدى مىدرخشد.
"بيرگٌل آچيقييلديز"، نويسندۀ كتاب "يزيدىها"، مىگويد كه اين عنصرهاى برآمده از باورهاى مختلف با مرور زمان با هم جوش خوردهاند و بر پایۀ مهرپرستى و مزديسنا دين واحدى را شكل دادهاند.
پيروان اين دين بيش از پانصد هزار جمعيت كُرد عراق و تركيه و سوريه و ارمنستان و ايرانند و مركز مقدس يزيدىها منطقۀ كوهستانى "لالِش"در شصتكيلومترى شمالغرب شهر موصل عراق است. مزار "شيخ عَدىّ بن مسافر"، از نوادگان مروان بن الحَكَم، چهارمين خليفۀ اموى، در همين دهكده واقع است. شيخ عدى كه يك صوفى گوشهنشين بود، در سدۀ ۱۲ميلادى تارک دنيا شد و از بغداد به كوهستان لالش پناه برد. اما فروزههاى انسانى خارقالعاده و معجزه و كرامات او باعث شد كه مردم محلى كُرد منطقه، با باورهاى زرتشتى و ميترايى، برايش تقدس قايل شوند و با درآميختن آموزههاى شيخ عدى با باورهاى خود بهتدريج طرح دين نوى را بريزند.
نام اين كيش كه به زبان كُردى "ئێزيدى" نوشته و Êzidî تلفظ مىشود، برگرفته از "یَزَتَ"ى پارسى كهن است، به معناى "ستودنى" يا "قابل ستايش" كه در پارسى ميانه يا پهلوى تبديل به "یَزَد" شد و شكل جمع آن "يزدان" بود. در پارسى نوين هر دو شكل "يزدان" و "ايزد" (هر دو به معناى "خدا") رايج است. واژۀ اوستايى "يسنا" به معناى "سرود ستايش" هم از همين بنواژه مشتق شدهاست. بدين گونه، مىتوان استدلال كرد كه هجى درست نام اين كيش "ايزدى" است و نه "يزيدى" كه در طول تاريخ باعث تعبير و تفسيرهاى غلط بسيارى شده. "بيرگل آچيقييلديز" در كتاب "يزيدىها" به تعبير محلى كردها از اين واژه هم اشاره مىكند: "اِز ده" Ez da كه در زبان كردى به معناى "من آفريده شدم" است.
در اين كتاب از ديگر اعتقادات ايزدىها در مورد كيششان هم آگاه مىشويم: "بسيارى از يزيدىها معتقدند كه دين يزيدى كهنترين دين خاور ميانه است كه ريشههايش در دوران باستان گم شده. آنها بر اين باورند كه تمام جمعيت كُرد زمانى يزيدى بودهاند و به زور و اجبار به اسلام رو آوردهاند و تنها شمار اندكى از آنها به دين اصلىشان وفادار ماندهاند".
بر مبناى اين كتاب، ايزدىها به خداى يكتا (Xwede) ايمان دارند كه آفريدگار عالم وجود است؛ بخشنده و بخشايشگر و مهربان است. اما خداوند پس از آفرينش گيتى قدرتش را به "هفت سِر" يا هفت فرشتۀ مرموز واگذاشت و صرفأ به امور ملكوتى رو آورد. در رأس اين هفت فرشتۀ مرموز "مَلَک طاووس" قرار دارد كه تجلى و تجسم پروردگار است. از اين جاست كه ايزدىها در كنار تمثال طاووس و رو به خورشيد نيايش مىكنند و در ستايش او چنين مىخوانند:
يا ربى، تو ملـَکِ ملـِکِ جهانى
يا ربى تو ملـَکِ ملـِکِ كريمى
تو ملَكِ عرش عظيمى
يا ربى جى عنزل ده هر تويى قديمى (از آغاز براى هميشه تو قديمىترينى)
تو طعم و كام و راى
يا ربى هر تو خداى (تو براى هميشه خدايى)
هر تو هَی (تو همیشه جاودانی)
او هر تويى لايق ِ مدح و ثناى (و تو براى هميشه سزاوار ستايش هستى)...
در باور ايزدى، ملک طاووس همان عزازيل است كه در پيشگاه آدم سر فرود نياورد، با اين كه خداوند به او دستور تعظيم داده بود. اما تفسير ايزدىها از اين روايت متفاوت است. آنها بر خلاف پيروان دينهاى سامى كه نيز به اين روايت باور دارند، سرپيچى عزازيل از دستور تعظيم را ناشى از گستاخى او نه، بلكه نشان عشق راستينش به خداوند مىدانند و دستور تعظيم را نوعى آزمايش ميزان وفادارى فرشتهها از سوى آفريدگار توصيف مىكنند. همانا به دليل سر فرود نياوردن عزازيل بود كه خداوند از وفادارى بىحد و حصر او به خودش آگاه شد و عزازيل را به سروَرى فرشتگان برگماشت.
"بيرگل آچيقييلديز" به يك روايت ديگر ايزدى هم اشاره مىكند كه گويا نافرمانى عزازيل خشم آفريدگار را برانگيخت؛ او عزازيل را نفرين كرد و از بهشت راندش. عزازيل در اوج پشيمانى به مدت هفت هزار سال گريست و هفت كوزه را پر از سرشك ندامت كرد و با آب ديده آتش جهنم را فرو نشاند و بدين گونه آمرزيده شد و به مرتبۀ پيشينش بازگشت و اكنون مظهر نيكى هموست.
ايزدىها به خاطر اين دو روايت به عنوان "پيروان شيطان" در طول تاريخ رنج و آزار فراوان ديدهاند. اما "مصحف رِش" و "كتاب جلوه"، متون مقدس ايزدىها، حاكى از نبود مفهوم "شيطان" يا "فرشتۀ گجستک ِ بدسگال" در مجموعه باورهاى ايزدى است. و اين سوءتفاهم تاريخى زائيدۀ دو نوع فهم و تفسير يك روايت مذهبى واحد است.
"بيرگل آچيقييلديز" تلاش كردهاست نه تنها به بُعد مذهبى فرهنگ ايزدى، بلكه به ابعاد تاريخى و اجتماعى آن نيز بپردازد. وى كه براى انجام اين پژوهش سترگ به عراق و تركيه و سوريه و قفقاز سفر كردهاست، در كنار توصيف سرگذشت و باورهاى ايزدىها، به شيوۀ زندگى، هنر آيينى و معمارى و روابط آنها با همسايگانشان هم توجه كردهاست. بنا به نوشتۀ ناشر كتاب، آچيقييلديز جامعترين كتاب در بارۀ ايزدىها را نوشته كه تا كنون منتشر شدهاست.
"بيرگل آچيقييلديز" كه از كُردهاى تركيه است، فعلأ رياست بخش تاريخ هنر دانشگاه آرتوقلوى شهر ماردين تركيه را به عهده دارد.
The Yezidis: The History of a Community, Culture and Religion
Birgül Açıkyıldız
I.B. Tauris
London New York 2010
283pp
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
در بارۀ شیطان پرست های فارسی، یا همین ایزدی ها یا مفتاحیه رمانی به نام رود راوی نوشته شده است از ابوتراب خسروی. یکی از بهترین رمانهای فارسی و روایتی دلنشین از زندگی دوستداران ملک طاووس. فکر کنم بشود به آن هم اشاره کرد. جایی هم من خواندم که ناصرالدین شاه همۀ آنها را قلع و قمع و پراکنده کرد به دستور کاشف الغطا. اما منبعش را مطمئن نیستم. در کرمانشاه اما دیده ام کسانی را که خود را ایزدی می نامند. مراسم جمعی ندارند، اما موروثی پروی نوعی از اسلام خودشانند. در بعضی جاها هم با اهل حق و یحیوی ها آمیخته اند. راستی این نافرمانی عزازیل هم روایتی است از شیخ احمد غزالی صوفی خراسانی که مدعی بود شیطان سرور اولیاست، چرا که تقدیر مکتوب را به قیمت رسوایی خود گردن نهاد.