در منطقۀ قدیمی "الد پورت" در شهر مونرآل یا مونترآل گردشگر موج میزند. از روی اسکله سنلوران که به شهر مینگرید، بناهای کهنه با صلابت تمام، گردشگران را به دیدار از شهر فرا میخوانند. خیابانهای اطراف سراسر از رستوران و کافه و بار پر است. کمتر شهری در جهان چنین تمرکز بیمانندی از مکانهای پذیرایی دارد. با این همه معماری ساختمانها در چشم من اندکی خشن و به دور از ظرافت فرانسوی میآید که مونترال، این مهمترین شهر کبک، خود را از آن نوع معرفی میکند.
خلیج سنلوران بیتردید زیبایی شهر را دو برابر کردهاست. قایقها انتظار گردشگران را میکشند و آب آرام و آبی، چشم دیدار کنندگان را مینوازد. یک باجۀ راهنمای گردشگران به پرسشهای تازهواردان پاسخ میدهد، اما با انگلیسی زبانها چندان گرم و مهربان نیست. شاید نسبت به غریبهها و جهانگردان، بیتفاوت شده باشد. اما نه، در جاهای دیگر هم شهر فرانسویزبان، با مکالمۀ انگلیسی سرد و کماعتنا برخورد میکند. این خصلت مونترال است.
در یکی از خیابانهای اطراف که ماشینمان را پارک کردهایم، یک دسته نوازندۀ دورهگرد فضای توریستی شهر را کامل میکنند و جمعیت کپه کپه بر باغچۀ وسط خیابان نشسته و پیکنیک کردهاند. این تابستان مونترال است. زمستانش با هوای دلمرده و سقف کوتاه آسمان حال و هوای دیگری دارد.
ما سوار بر خودروِ خود به سمت پارک بزرگ شهر میرویم که بر بلندترین نقطۀ شهر بر فراز تپهای، مشتاقان را در خود راه دادهاست. از فراز تپه تمام شهر زیر پای بینندگان است. پارک چندان بزرگ است که میتواند با بزرگترین پارکهای شهری جهان مقایسه شود. ساعت گرماست. پارک خلوت است. بیشتر گردشگران در آن گرد آمدهاند، اما تکوتوک اهالی شهر نیز دیده میشوند. کاناداییهای سالخورده درست مانند آمریکاییها به همه دیدارکنندگان لبخند میزنند و پرندگان و جوندگان و حشرات را طوری به تماشا میایستند که گویی اول بار است آنها را میبینند یا این موجودات شگفت از کرۀ مریخ آمدهاند. دخترکی دو سهساله که در کنار دریاچهای پاهای خود را به آب انداخته، به نحو شیطنتآمیزی دمپاییهای خود را به آب میاندازد تا مثل قایق بر آب برود یا با مرغابی شناور به رقابت بپردازد؛ کاری که فریاد پدر و مادرش را همراه با قاهقاه دیگران بلند میکند.
از پارک که به سمت پائین حرکت میکنیم، شهر چهرۀ دیگری از خود نشان میدهد. یک منطقۀ اعیاننشین با خانهها و حیاطها و گلها و درختها و فضاهای عالی، درست در شیب تند و پیچ و خم خیابانهایی که مانند مار خفته در گرمای امردادماه بر سینۀ کوه آرمیدهاند. هر خانه زیباتر از خانۀ دیگر و هر فضا چشم نوازتر از دیگری. ثروتی که در این ناحیه از شهر انبار شده، مرا به یاد خیابانی میاندازد که چند سال پیش در کنار رود بزرگی در هامبورگ دیدهام؛ و زیبایی آن محله بـِـوِرلی هیلز لس انجلس را به خاطر میآورد، با شمایلی نجیبتر و کوچکتر و در اندازههای انسانیتر.
مرکز شهر مونترال مانند دیگر شهرهای جهان است. تمام شهرهای آمریکای شمالی مراکز شهرشان همانند و یکنواخت است. آسمانبوسهای شگفتآور چپیده در کنار هم به نحوی که زمین را برای هر چیز دیگر حتا برای آدمیت تنگ کردهاند. ترافیک، چراغ قرمز، جمعیت، قیلوقال کافهها و رستورانهای خیابانی و پاساژهایی که ثروتهای بیحساب را در خود انبار کردهاند و در مجموع جایی عالی برای طرفداران کسبوکار و مالومنال و بدترین جا بهر هر کسی که میخواهد دنیا را از چشم دیگر هم ببیند. با وجود این انکار نباید کرد که قلب شهر در همینجا میزند، حتا در مونترال که یک شهر فرهنگی کممانند است، با انجمنها و جشنوارهها و گردشگاهها و کلیساهایی که معنویت از آن میتراود.
در مونتهپارک مونترال که دخترکم را برای تابسواری برده بودم، پسربچهای همسنوسال او چندی دور و بر ما میپلکید. پدرش آن دورترها برای خود دراز کشیده بود و از گرمای تابستان لذت میبرد. من در شگفت بودم که پسرک، در ما چه دیده، از ما چه میخواهد؟ بور بود و کاملاً آمریکایی. هنوز در حیرت بودم که طاقتش طاق شد و زبان گشود و گفت: "من هم ایرونیام". همسرم او را در آغوش کشید و بوسید. پرسید: "فارسی بلدی؟" گفت: "بله".
ایرانیان نه فقط در این سالها که از سالهای دور در مونترال زندگی میکنند. این شهر یکی از مراکز اولیۀ جلب مهاجران ایرانی بوده و ایرانیان آنجا از نسل اول مهاجران و تقریباً بیشترشان چپ بودهاند. بعدها اما نه فقط چپها که دیگران نیز به آنها پیوستهاند. گرچه این سالها تورنتو مرکز ایرانیان شده، اما سابقۀ مونترال در این زمینه محفوظ است. دانشگاه مکگیل که تا پیش از انقلاب اسلامی به رشتۀ ایرانشناسی میپرداخت، در این سالها دیگر کرسی ویژه ای برای ایرانشناسی ندارد. اما هنوز زبان فارسی و فلسفه اسلامی/ایرانی تدریس می شود. از بین استادان ایرانی دکتر مهدی محقق نقش مهی در این زمینه ها ایفا کرد و زیر نظر او آثاری منتشر میشد. با وجود این دانشجویان ایرانی در دانشگاههای چهارگانه مونترال بهویژه دو دانشگاه انگلیسیزبان آن که یکی همین دانشگاه مکگیل است، افزایش یافتهاند.
تا قبل از انقلاب اگر دانشجویی ایرانی به این سوی جهان میآمد، بیشتر به آمریکا میرفت، اما در سالهای اخیر که به قصد مهاجرت و شروع یک زندگی دوباره به این سوی جهان میآیند، بیشتر وارد کانادا میشوند و دانشگاههای این کشور را برای تحصیل برمیگزینند. علاوه بر دانشجویان، رستورانهای متعدد و فروشگاههای پررونق و چند شرکت فعال و فعالیتهای مربوط به هنر و فیلم و حتا یک شرکت تاکسیرانی بسیار بزرگ، نشانۀ حضور ایرانیان زیادی در مونترال است. بنا به سرشماری رسمی کانادا، پنج سال پیش شمار ایرانیان مقیم مونترال بزرگ حدود دههزار نفر بودهاست که اکنون باید بیشتر از این رقم باشد.
انتقاد شما وارد نیست. مخاطبان سرمایه های هر رسانه ای هستند و حق دارند که نظرشان را درباره کلیت آن رسانه یا تک تک تولیداتش بگویند. شما خودتان از کسانی هستید که پای خیلی از گزارش ها نظرات انتقادی می نویسید. آیا درست است که دیگران نظرات شما را بنی اسرائیلی بدانند و شما را به ندیدن و نخواندن گزارش ها دعوت کنند؟
وفتی چیزی را نمی پسندید یا بدتان میاید ، تماشا نکنید وگوش ندهید. چرا دائماً «ایراد بنی اسرائیلی» میگیرید و می خواهید همه کارها مطابق میل وپسند شما باشد. فراموش نکنید که بجزشما هزاران هزار فارسی زبان دیگر این مطالب را می خوانند ومی بینند ولذت می برند. یا خوششان نمی آید واز خیرش می گذرند.خلاص!
______________
جدیدآنلاین: ما در صفحات خود به موضوعات جهانی هم می پردازیم و از دریافت پیشنهادهای کاربران نیز استقبال می کنیم.
رضا از لندن