دخترچه های کابلی، کيف و کتاب در دست، با روسری های سفيد با هم می گويند و می خندند و با شتاب از مدرسه ها بيرون می آيند و به سمت خانه هايشان می دوند يا دست مادرشان را می گيرند که در انتظارشان ايستاده اند.
دختر و پسر جوانی در راديو برنامه دارند يا بر صفحۀ تلويزيون ظاهر می شوند، کنار هم می ايستند يا روبروی هم می نشينند، از موسيقی و از آرايش و پوشش های نوی که به بازار آمده گپ می زنند و گاه هم با لبخندی و شايد ناز و کرشمه ای معصومانه.
زنان افغانستان، که پس از سکوتی طولانی، بار ديگر و با هويتی وسيعا قانونی شده به صحنه آمده اند، در همه جا خود را نشان می دهند. هر چند به گفته صاحب دلی برخی از زنان افغان هنوز برقع از روی برنداشته اند، زيرا يا زيبا هستند و می ترسند، يا زشتند و می شرمند، و يا چون مادر کلان من از خدا و روز قيامت هراسناکند.
ميليونها زن و مرد پای صندوقها می روند تا نمايندگان زن و مرد خود را برای لويه جرگه برگزينند تا آنها رئيس دولت را برگزينند، و باز تا قانون اساسی را بنويسند و باز خود آنها رئيس جمهور را بر می گزينند.
تابستان در هوای گرم، شش هزار زن و مرد با اشتياق به مراکز ثبت نام انتخابات می روند تا برای کانديدا شدن کاغذهايی را خانه پری کنند.
برای چندمين بار ميليونها زن و مرد رای می دهند تا نمايندگان زن و مرد خود را در شوراهای ملی و ولايتی برگزينند.
در روزنامه و کتاب و مجلات از زندگی، از سياست، از چند پارچگی ملی، از ناتوانی رئيس جمهور و حکومت، از فساد مقامات دولت، از تکبر امريکاييان، و تيراندازی نابجای اروپاييان و از کشته شدن عابرين بی گناه می نويسند. کاريکاتور مقامات را می کشند و به آنها نيشخند می زنند.
با وجود اين امروزه راههای بهتری ميان شهرها کشيده شده و رفت و آمد آسانتراست. اقتصاد بار ديگر در حال رونق گرفتن است و ابتکار عمل بخش خصوصی چهرۀ شهرها و حتی برخی از روستاها را دگرگون کرده است.
با شکل گيری نظام نوين، افغانستان پويا شده و ديگر خارج از محدودۀ تاريخ متوقف نمانده است. اميد بسيار است و راه درازی در پيش. اما اگر اميد هست، بيم هم هست.
کشت کوکنار بيشتر می شود، مقامات و فرماندهان پيشين و کنونی از آن سهم می گيرند؛ در زمينهای غصب شده خانه های چند آشيانه به آسمان می رود؛ ميليونها نفر هنوز خوراک و پوشاک و آب پاکيزه در خور يک شهروند را ندارند. دستشان به طبيب و به دارو نمی رسد.
در بسياری از مناطق امنيت نيست. در جنوب و شرق جنگ ادامه دارد. شورشيان محلی و خارجی با کمک نهادهايی در پاکستان و شايد کشورهای ديگر در خليج فارس و نيز از پول فروش ترياک دوباره جان گرفته اند. مدرسه ها را می سوزانند. زنان معلم و فعال کشته می شوند.
ارتش و پليس ملی هنوز تربيت نشده اند. فساد در حال گسترش است و حکومت در حالت ضعف.
شتاب امريکاييان و اروپاييان در رفتن به عراق بی آنکه افغانستان را سامان دهند، نه تنها برای عراق که برای افغانستان هم فاجعه بار بود يعنی افغانستانی را که می توانست رو به رشد و آرام باشد، بار ديگر درگير جنگی کرد که پايانش نيازمند هزينه، همت و رهبری جمعی دورانديشانه ای است که تا کنون کمتر ديده شده است.
پنچ سال پيش در چنين روزهايی، که کنفرانس بن در بارۀ افغانستان با موفقيت پايان يافته بود، اميد همه جا گير بود. امروزه بيم از آينده ای نا روشن دارد همه جا را می گيرد. از همين رو نگاههايی داريم به افغانستان از زوايای گوناگون. در انتظار نظرات شماييم تا آنچه را آورده ايم بهتر کند.
از همين مجموعه