پشت کوه های بلند و پرچین بدخشان فرهنگی نهفته است که بخش هایی از آن طی هزاران سال ناب مانده. زبان های ایرانی شرقی مانند شغنی، یزگلامی، منجی، اشکاشمی و وخی از جمله همین ویژگی های فرهنگ دیرینه این منطقه تقسیم شده میان تاجیکستان و افغانستان است.
منطقه بدخشان در دنیای باستان، به مانند سغد و باختر و خوارزم، با قوم های سکایی مسکون بود. سکایی ها کوچیان ایرانی تباری بودند که مناطق پهناوری را –از سیبری و آسیای میانه گرفته تا غرب چین و افغانستان و شمال پاکستان– فرا گرفته بودند. در یکی از کتیبه های داریوش یکم هخامنشی نام گروهی از سکایی ها به شکل "سکا تیگره خودا" (سکای تیزخود یا دارای کلاهخود نوک تیز) آمده است.
بنا به شواهد باستان شناختی، مردم شناختی و زبان شناختی، سکایی ها مهرپرست و سپس مزدیسنی بودند و زبانشان از جمله زبان های شرقی ایرانی بود. اکنون هم زبان های بدخشی از نزدیک ترین گویش ها به زبان اصیل سکایی دانسته می شود. زبان اوستیایی یا ایرونی قفقاز نیز از خویشاوندان نزدیک زبان های بدخشی است.
به نوشته هرودت، تاریخ نگار یونانی، سکایی های "دراز چانه" آسیای میانه بودند که به سلطه یونان بر سرزمین باختر پایان نهادند. به نوشته او، سکایی ها چشم های سبز آبی گونه ای داشتند که از چشم مردمان دیگر متفاوت بود. تاریخ نگاران چین باستان نیز از سکایی های "چشم آبی و روشن" گفته اند که کنترل باختر را از دست یونانیان ربودند. این ویژگی های ظاهری را اکنون نیز در بسیاری از مناطق کوهستانی تاجیکستان، به ویژه در بدخشان می توان مشاهده کرد.
جمجمه یک انسان غارنشین ۱۲۰ هزار ساله که در غار دره کور بدخشان افغانستان کشف شده، گواه است که در این منطقه از دوران باستان انسان های اولیه زندگی می کرده اند. کاوش های باستان شناختی در منطقه مرغاب بدخشان تاجیکستان که طی سال های ۱۹۶۰ و ۱۹۶۱ میلادی انجام گرفت، شواهدی را از موجودیت دهکده های باستانی در این ناحیه روی خاک آورد که قدمتشان به هزاره هشتم تا پنجم پیش از میلاد برمی گردد.
رود پنج، بدخشان تاجیکستان را که بخش اعظم این منطقه است، از بدخشان افغانستان جدا می کند. این جدایی از سال ۱۸۹۵، از زمان معاملات امپراتوری های روسیه و بریتانیا موسوم به "بازی بزرگ"، به یادگار مانده است.
اما زبان های بدخشی تا کنون در هر دو بدخشان زنده است، هرچند شمار گویش وران آنها رو به کاهش است. تعداد زبان های بدخشی نیز زمانی بیشتر از این بوده، اما با گذشت زمان زبان پارسی جای زبان های کهن را گرفت. زبان ونجی بدخشان که در سده ۱۹ از بین رفت، از تازه ترین نمونه های اضمحلال یک زبان ایرانی است.
اما تا کنون هزاران تن دیگر به زبان های بدخشی یا پامیری حرف می زنند که همگی به شدت از پارسی تاثیر پذیرفته اند. بیشتر گویش وران این زبان ها در تاجیکستان به سر می بردند و از لحاظ قومی نیز تاجیک به شمار می آیند.
در زبان شغنی که زبان عمده پامیری است، به "چه حال داری؟" می گویند "تسه رنگت؟" که با "چه رنگی" یا "چه رنگت" پارسی هم ریشه است.
افزون بر زبان های باستانی، مردم بدخشان توانسته اند رسوم دیرین را از دل آشوب های تاریخ گذر دهند و به روزگار ما برسانند. ارج گذاری به آتش، نحوه خاص خانه سازی که روزنه را در سقف قرار می دهد، رسوم مفصل نوروزی، موسیقی که گویی از فراسوی تاریخ به گوش می رسد، رنگ سپید جامه و کلاه های سرخ زنان و مردان، همه از نوادر حوزه تمدن ایرانی است، که هرچند ریشه های ایرانی ناب دارد، در اندک جایی حفظ شده است.
یکی دیگر از وجوه عمده تفاوت تاجیکان بدخشان از مردم ایرانی تبار دیگر مذهب اکثریت آنهاست. بیشتر جمعیت استان بدخشان پیرو کیش اسماعیلیه اند و حکیم ناصر خسرو، شاعر و فیلسوف سده ۱۱ میلادی را به عنوان دین گستر اصلی در این منطقه، بزرگ می دارند.
چه چیزی باعث شده که بدخشی ها این همه خودویژه باشند؟
کوهستان صعب العبور که همواره سپر این منطقه در برابر خطرها و نفوذ خارجی بوده است، می تواند دلیل اصلی این خودویژگی باشد. بلندترین قله اتحاد شوروی پیشین که قبلا کمونیسم نام داشت و اکنون اسماعیل سامانی، در همین منطقه واقع است. از این جاست که بدخشان را مردم محلی "بام جهان" نیز می نامند.
اما این موقعیت جغرافیایی استثنایی تبعات منفی فراوانی نیز دارد.
برای مردم بدخشان، زمستان به معنای گسستگی ارتباط زمینی با دوشنبه، پایتخت این کشور است. ارتباط هوایی نیز به دلیل بدی هوا دچار اختلال می شود. گردنه هایی که بدخشان را با دوشنبه می پیوندند، طی پنج تا شش ماه فصل سرما زیر برف انبوه می مانند. این گردنه ها بدون سرما و برف هم برای حرکت خودرو چندان مساعد نیستند، چون سال هاست که ترمیم نشده اند.
برای سفر از شهر دوشنبه به استان بدخشان تاجیکستان دو راه زمینی وجود دارد: یک جاده ۵۷۰ کیلومتری بازمانده از دوران شوروی که پایتخت را با وادی رشت در شرق و سپس با گردنه خابورباط می پیوندد که به شهر خارغ، مرکز استان بدخشان منتهی می شود.
گردنه خابورباط در ارتفاع حدود ۳۵۰۰ متر از سطح آب، یکی از سخت ترین تکه های این مسیر است. این مسیر همه ساله از ماه نوامبر تا اواخر مارس زیر برف می ماند و مسدود است.
جاده دوم که بخش هایی از آن پس از استقلال تاجیکستان ساخته شده، حدود ۷۰۰ کیلومتر طول دارد و از طریق استان ختلان در جنوب کشور به مرکز استان بدخشان می پیوندد. این جاده از شرایطی بهتر از جاده نخست برخوردار است، اما بخش هایی از آن در دست تعمیر است.
این جاده ها گاه در فصل بهار نیز بسته می شوند، چون حادثه های زمین لغزه، ریزش بهمن و سیل در این منطقه به وفور اتفاق می افتد. ناسازگاری جاده ها با استانداردهای بین المللی پی آمدهای این حادثه ها را فجیع تر می کند. طی هشت ماه نخست سال میلادی جاری در جاده های تاجیکستان بیش از سیصد تن کشته و حدود هزار و دویست نفر زخمی شدند.
گزارش مصور این صفحه پیش از بسته شدن گردنه خابورباط تهیه شده است که انتظار می رود تا چندی دیگر باز زیر برف سنگین بماند و بسته شود.
"صعب العبور" یعنی چه؟ آیا منظورتان دشوار-گذر یا سخت-گذر است؟ آنقدر از واژگان عربی بهره برده اید که واقعا به نوشته ی شما نمی توان گفت فارسی !