۱۲ اکتبر ۲۰۱۱ - ۲۰ مهر ۱۳۹۰
داریوش رجبیان
بسیاری از مردمان جهان برای ملت خود بنیانگذار یا به اصطلاح "پدر" قائلند و در توصیف پدر ملت خود داستانهایی سرودهاند. نام برخی از ملل هم از نام آن پدر اسطورهای مشتق شده، به مانند "هایاستان" که نام بومی کشور ارمنستان است، برآمده از "هایک" که بنا به افسانهها و باور مردمی، ملت ارمنی را گرد هم آورده و سرزمین ارمنستان را یکپارچه کردهاست. نام پارسی کشور لهستان هم به یک چنین اسطورهای هویتساز برمیگردد؛ به داستانهای مردم اسلاو در بارۀ دو برادر که یکی "لِخ" و دیگری "چـِخ" نام داشتند و به ترتیب، ملتهای لهستانی و چک را پایهریزی کردند. چرا از قارۀ آمریکا نگوییم که نمونۀ متأخرتر از اطلاق نام یک فرد (آمِریگو وسپوچی Amerigo Vespucci) بر یک سرزمین و سرانجام ملت است.
یک چنین پدر یا بنیانگذار ملت برای مردم قرقیز "مناس" است. با این که قرقیزها اکنون موسوم به "مـَـناس" نیستند، یعنی نام پدر ملت را بر سرزمینشان نگذاشتهاند، اما به باور بسیاری از تاریخدانها نام این ملت هم به اسطورۀ "مناس" برمیگردد. بنا بر آن حماسۀ مردمی، مناس بود که چهل قبیلۀ پریشان را گرد هم آورد؛ نام قرقیز برآمده از "قِرق" ترکی به معنای "چهل" است و "-ایز" پسوند جمع در ترکی کهن است؛ یعنی چهل تکه که مناس به هم دوختهاست.
"مناس داستانی" (داستان مناس) عنوان حماسهای فولکلوریک است عبارت از حدود پانصد هزار مصراع که به باور گردآورندگان کتاب "مناسسرایی قرقیزی" چاپ لندن، بزرگترین حماسۀ منظوم موجود در جهان است. اما کارشناسان ثابت کردهاند که "ماهابهاراتا"ی سانسکریت و حماسۀ "گـِـسار شاه" تبتی هر دو به دلیل تعداد واژهها و طول مصراع، بزرگتر از "مناس" هستند. به هر روی، قرقیزها این حماسه را شناسنامۀ ملت خود میدانند و قرقیزهای آشنا با شاهنامه آن را "شاهنامۀ قرقیزی" میخوانند.
جلد کتاب "مناسسرایی قرقیزی" که
سال ۲۰۱۱ توسط انتشارات "گلوبال
اورینتال" در لندن منتشر شد
"مناس" داستان سه نسل از منجیان قوم قرقیز است که هر کدام به شیوهای برای یکپارچگی و امنیت این مردم فداکاریهایی کردهاند. از این رو داستان مناس عبارت از سه بخش است که هر یک از بخشهای آن به یکی از این سه نسل اختصاص دارد و نام سرآمدانشان معروف است: مناس، سِمیتی Semitei (پسر مناس) و سـِیتِک Seitek (نوۀ مناس). خواستۀ مناس که یکپارچگی تمام و کمال مردم قرقیز و امنیت مرزهایشان بود، تنها در پایان داستان، در اواخر خانیگری "سیتک" حاصل میشود.
در کانون این داستان نبرد مردم قرقیز علیه مردم "ختن" (در چین) و "اویرات"های مغول قرار دارد که میتواند نقطۀ عطف جدایی قرقیزها – دستکم در آفریدههای مردمی – از سایر اقوام ترک و مغول به شمار آید. میگوئیم "آفریدههای مردمی" یا "فولکلور"، چون به باور تاریخنگاران برجستهای چون "واسیلی بارتولد"، حماسۀ "مناس" چیزی بیش از "فضولی ناپسند و پوچ ِ تاریخساز" نبودهاست. جالب اینجاست که اکنون یکی از نواحی منطقۀ خودمختار اویغور سینکیانگ چین موسوم به "مناس" است.
بر سر قدمت حماسۀ مردمی مناس بحثها همچنان ادامه دارد. بسیاری از تاریخدانان و زبانشناسان قرقیز قدمت آن را به بیش از هزار سال پیش میبرند. اما کارشناسان غیر قرقیز با پیوند عاطفی کمتر به ماجراهای "مناس"، عمر این حماسه را بسی کمتر میدانند، با این ادعا که رویدادهای آمده در داستان به سدههای ۱۶ و ۱۷ میلادی برمیگردد.
داستان مناس را هنرمندانی موسوم به "مناسچی" اجرا میکنند. اجرای آن به گونهای است که مناسچی در میانۀ ازدحامی از مردم نشستهاست و بدون ساز موسیقی، اما با ادای موسیقایی، داستان را تعریف میکند. متن این بازگویی داستان در دهۀ ۱۹۲۰ تغییر کرد، تا "مناس" را به عنوان داستان تشکل ملت قرقیز جلوهگر کند. دلیل این ادعا نسخههایی از مناس سدۀ ۱۹ است که توسط خاورشناسان ثبت شده و تابعیت قومی مناس را "نوغای" ذکر میکند. نوغایها یکی از اقوام مغول زیر فرمان چنگیزخان بودهاند. اما در دهۀ ۱۹۲۰ تابعیت قومی مناس به "قرقیز" تغییر میکند و مناس به عنوان پیشوای ملت قرقیز شناخته میشود.
صفربیک قـَسمـَمبِـِتف، مناسسرای قرقیز
"مناس" امروزه از مفهومترین و رایجترین واژهها در قرقیزستان است و این نام به هر بهانهای به گوش مهمانان این کشور میخورد. در هر جشن و جشنوارهای که در این کشور برگزار میشود، یک یا چند مناسچی به تکریم او مینشینند و حماسه را بازخوانی میکنند. اما این خوانشها با هم متفاوتند، به گونهای که یکی از آنها میتواند دویست هزار مصراع داشته باشد و دیگری از مرز پانصد هزار مصراع هم عبور کند. چون حماسۀ مناس یک منظومۀ مردمی است و تنها در سدۀ ۲۰ میلادی به رسمالخط سیریلیک به شکل ِ نوشته درآمدهاست. و هنرمندانی که ماجراهای هر سه بخش این حماسه را از بر بلدند، با افزودن جزئیات و دادن شاخ و برگ به آنها، بر طول داستان میافزایند و آن را گیراتر میکنند. حماسۀ "مناس" به شکل کامل هنوز به فارسی برگردان نشدهاست، اما بخشهایی از آن در ترجمۀ منظوم "اسلم ادهم"، شاعر تاجیک، سال ۱۳۷۴ توسط انتشارات الهدی منتشر شد.
قرقیزها فهرست بلندبالایی از بزرگترین مناسچیهای کشورشان دارند که در صدر آن هنرمندان پرحافظهای چون سَگیمبای اُروزبـَـکف، سایاکبای قرالایف، شابای عزیزف، قبا آتابیکف، سِیدِنه مولدوکووا و یوسف مامای قرار دارند. "صفربیک قـَسمـَمبِـِتف" هم از جملۀ مناسچیهای ممتاز است که طی سالهای ۲۰۰۵ و ۲۰۰۶ برداشت خودش از حماسۀ مناس را در لندن ضبط کرد که اکنون به شکل دو لوح فشرده و یک کتاب منثور با نام "مناسسرایی قرقیزی" Singing The Kyrgyz Manas منتشر شدهاست. در مطلب شنیداری این صفحه "گلناره قـَسمـَمبِـِتوا"، دختر صفربیک قـَسمـَمبِـِتف، داستان "مناس" را مختصراً تعریف میکند. در تصویرهای این صفحه، نقاشیهای "گلجان ارسلان"، نوۀ صفربیک قـَسمـَمبِـِتف را می بینید که بر مبنای داستان مناس طراحی شده است.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
چندی پیش نوار (کاست) صوتی یی از بازگل بدخشی را شنیده بودم. مناس خوانی یی که در این صفحه گذاشته شده است، از نگاه آهنگ همانند آواز یکی از آهنگ هاییست که بازگل بدخشی در نوار یاد شده خوانده است. البته نزدیکی جغرافیایی بدخشان با قرقیزستان نیز می تواند شباهت آهنگهای فولکلوریک این دو مردم و دو سرزمین را توجیه کند.