نزدیک بودن عروسی خواهر یکی از دوستانم، بهانهای شد برای بازدید از نمایشگاه عروسی. نمایشگاهی که بهشدت کنجکاویام را برانگیخته بود. مخصوصاً اینکه پوسترهای این رویداد را که ظاهراً از بزرگترین و معتبرترین نمایشگاههایی از این قبیل در بریتانیاست، از مدتی قبل در سطح شهر دیده بودم. تا بالاخره روزی که باید میرفتیم فرا رسید. از یک ایستگاه مترو به بعد با بیشتر شدن تعداد زوجهای جوان و مادر- دخترها ویا جمع صمیمی دختران، میشد حدس زد که کم کم به مقصد نزدیک میشویم.
به محض پیاده شدن از قطار با دخترها و پسرهای جوانی روبرو آمدیم که از داخل سبدی که دستشان بود، به عابران کارتهای صورتی رنگی شبیه کارت دعوت عروسی میدادند، ولی به جای نام عروس و داماد روی کارتها نام شرکتهای برگزارکنندۀ عروسی، آرایشگرها،استودیوهای عکاسی و فیلمبرداری و نیز گروههای نوازنده بود. نمایشگاه در سالنی وسیع و مسقف برگزار میشد. به محض ورود بلیطهامان را چند پسر جوان با لباس دامادی چک کردند. به نظر میآمد که به یک جشن بزرگ آمدهایم .
اگر قرار باشد این نمایشگاه را با یک رنگ توصیف کنم، باید بگویم رنگ سفید رنگ غالب بود. انگار به یک جشن بزرگ سفید و وسیعی دعوت شده بودیم . اگر باور داشته باشیم که هر فضایی را انرژی اشیاء و اشخاصی که داخلش هستند تعریف میکنند، باید بگویم فضای نمایشگاه پر از انرژی مثبت بود که به هر کسی منتقل میشد. کمی که گذشت، من و دوستم هر دو احساس کردیم که ما هم شاید به اندازۀ عروس و دامادهای جوانی که برای خرید و ایده گرفتن ومشورت آمده بودند، هیجانزدهایم.
نمایشگاه با تصوراتم خیلی فرق داشت. چون فقط نمایش لباس عروس و داماد نبود. غرفههای تزیین ماشین عروس، شرکتهای تهیۀ کیک عروسی، حلقه، تاج و تور و دستهگل عروس، غرفههای عکاسها و فیلمبردارها و گروههای نوازنده هم بودند. شرکت "اِم اند اِم" دست به ابتکاری جالب زده بود: دانههای شکلاتهای رنگی این شرکت را در تور ریخته بودند و پخش میکردند. این، به عنوان هدیه برای مهمانها بود یا به جای همان نقلهای خودمان که به یاد دارم در ایران خیلی قدیمتر تورپیچ میشد و گاه یک سکه هم به آن اضافه میشد. غرفهای هم بود با بستههایی از گلهای خشک طبیعی برای ریختن روی سر عروس و داماد.
جالب بود اینکه در حین قدم زدم در راهروهای نمایشگاه با عروسهای بسیاری از نزدیک مواجه میشدیم. این عروسها در واقع مسئولان غرفهها بودند. به یاد دارم، پیشتر در دوران کودکی، تا چه حد با دیدن هر نمادی از عروس و عروسی (ماشین عروس، لباس عروس، تاج گل عروس...) به وجد میآمدم و چهقدر اصرار داشتم که پدرم زودتر به ماشینهای عروس برسد تا از نزدیک آنها را ببینم، ولی اینجا آنچه فراوان است، عروس!
متوجه شدیم همۀ جمعیت خودشان را به نقطهای از سالن میرسانند. ما هم به دنبال آنها رفتیم. ظاهراً برنامه خاصی بود. روی یک صحنۀ سفید مجری معروف برنامههای تلویزیونی به همراه ۲-۳ نفر دیگر به دنبال عروسی جوان میگشتند که داوطلب شود تا جهت طراحی برای روز عروسیاش توسط گروهی زبده به روی صحنه بیاید. دختر جوان زیبایی داوطلب شد واز وسط جمعیت به پشت صحنه رفت. بعد از مدتی مثل داستان سیندرلا و جادوی پری مهربان با پوشش زیبای سفید روی صحنه ظاهر شد. همه به وجد آمدند و بیوقفه تشویقش کردند. قیافۀ نامزد عروس جوان دیدنی بود. مشاوران به توضیح طرح ودلایلشان برای هر انتخاب و طراحی پرداختند؛ از کفش و مدل لباس و مدل مو و تور تا مدل دستهگل و خلاصه همۀ جزئیات با دقت کامل بررسی شد. با آن عروس جوان صحبت کردم که اصلاً دوست نداشت لباس سیندرلاییاش بعد از ساعت ۱۲ شب عوض شود.
بعد از بحث و توضیحات طراحان احساس میکردی چه نکاتی وجود دارد که خیلی وقتها از آنها بیاطلاعیم. این برنامه پر از ایدههای تازه بود؛ برای هر سلیقهای لباس و سایر تزیینات لازم وجود داشت: چه کسانی که به دنبال لباسهاس سنتیتر هستند و چه کسانی که علاقهمند به طرحهای مدرن.
یکی از شعارهای این نمایشگاه این بود: من موفق خواهم شد برای مهمترین روز زندگیام با گرفتن مشورت درست با بودجهای که دارم، بهترین جشن ممکن را برگزار کنم. شاید به همین دلیل حدود ۲۵۰ کارشناس مد آمادۀ مشورت دادن به زوجهای جوان بودند.
در راه برگشت به این فکر میکردم که آیا واقعاً این جشن شایستۀ این همه توجه و اهمیت هست؛ یعنی تا این حد که اینچنین نمایشگاه عظیمی به آن اختصاص داده شود؟ بعد به این نتیجه رسیدم که اگر در زندگی هر شخص سه مرحلۀ مهم تولد، ازدواج ومرگ وجود دارد و بیشترین اختیار و انتخاب در مرحلۀ ازدواج برای ما میسر است، سپس درمییابیم که این انتخاب فقط مخصوص انتخاب همسر نیست. انتخاب جشن گرفتن یا نگرفتن و یا چهطور جشن گرفتن هم هست. در این صورت شاید ضرورت چنین نمایشگاههایی بیشتر حس شود. گاهی یک عکس ازدواج سالهای سال در یک قاب عکس روی دیوار میماند و چه بهتر که عکسی زیبا از عروس و دامادی با ظاهری آراسته باشد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
با احترام
رضا از لندن