مینا شایسته
هوای گرم داخل ماشین تنفس را برایم مشکل ساخته. شیشه را پایین میکشم، ولی دود سیاه ماشینها و گردوخاک مثل سربی به جای اکسیژن از گلویم پایین میرود.
شیشه را بالا میکشم. ساعت را نگاه میکنم. نیم ساعت است که فقط ۱۵ تا ۲۰ متر جلو آمدهام. دلهره دارم، پایم بیحس شده. آخر چه قدر کلاج و ترمز! دوباره بدقول میشوم، با این که هر روز نسبت به روز قبل زودتر حرکت میکنم، ولی بازم به کام این ترافیک هولناک میافتم. موج رادیو را میچرخانم، تا شاید از طریق"رادیو ترافیک" وضعیت ترافیک را بفهمم، ولی این رادیو هم مثل بقیه رادیوها در حال پخش کردن آهنگ است.
خوب در شهری که فقط برای دو میلیون نفر در نظر گرفته شده بود و اینک بیش از پنج میلیون نفر در آن زندگی میکنند و در هر منطقه پر جمعیت نیز یک الی دو راه اصلی پرترافیک برای ورود به مرکز شهر را دارد، این رادیو هم حرف تازهای برای گفتن ندارد.
با این که شهر کابل چهرهای نظامی به خود دارد و در همه جا ماشینهای پلیس و نیروهای خارجی دیده میشود، ولی بازهم هیچکس از زیرپا گذاشتن قانون هراسی ندارد.
در این شهر آشفته جای سواره و پیاده و حتا گاریهای فروش میوه و سبزیجات مشخص نیست. هر شهروندی حق را به خود میدهد؛ چون شهرداری جایی برای او در نظر نگرفته، پس او باید به زور جایی برای خود بیابد.
آنها میگویند، اگر گاریمان را از وسط خیابان برداریم، به کجا برویم، تا لقمۀ نانی برای بچههایمان دست و پا کنیم. دولت که به فکر ما بیجارهها نیست، چرا ما باید به فکر کشور و ترافیک و هوای آلودۀ آن باشیم؟ تازه هر چه ترافیک بیشتر، فروش ما هم بیشتر میشود.
جواب عابرانی که در خیابانها راه میروند هم کاملا مشخص است: کمبود شدید پیادهرو- جاهای خط کشی شده، پل هوایی و از همه مهمتر،عادت نداشتن مردم به رعایت قوانین شهری.
صدای بیب بیب مرا از جا پراند. با این که این صدا بسیار گوشخراش است و اعصابم را تحریک میکند، ولی سعی میکنم که به آن عادت کنم. هر چه جلوتر میرویم، راه باریکتر میشود. خوب که نگاه میکنم، میبینم که این منطقه هم مثل خیلی جاهای دیگر که دلیلش برایم معلوم نیست، کنده شده. ای کاش همینقدر سریع که دستور کندن این مناطق را میدهند، دستور بازسازی آن را هم بدهند. ولی انگار در این مملکت همه به دنبال شروع کارهستند، تا پایان کار.
به گفتۀ مسئول ترافیک کابل، در حال حاضر بیش از پانصد هزار موتر (خودرو) در شهر کابل تردد میکند و سالانه هزاران ماشین دیگر بر این تعداد افزوده میشود.
اما عجب این است که علیرغم ازدیاد ماشینها، رعایت نکردن قوانین راهنمایی و رانندگی و کمعرض بودن خیابانها، تعداد تصادف کم است و شاید دلیل آن نیز خرابی جادهها و خیابانها باشد. چون رانندگی در خیابانهای پر از چاه و چاله با سرعت بالا ناممکن است.
پس باید دعا به جان مردم کرد که وظیفۀ شهرداری را انجام میدهند. البته، بنا به میل خود و هر جایی که ضرورت ببینند و بدون اطلاع شهرداری نزدیک خانه یا مغازۀ خود بدون هیچ بازخواستی موانع ایجاد میکنند، با این که این موانع به تشکیل ترافیک کمک بزرگی میکند، ولی جلو تصادف ها را نیز میگیرد.
بسیاری از رانندگان یا گواهینامه ندارند و یا آن را خریدهاند و در مورد قوانین راهنمایی و رانندگی هم اطلاعات کافی ندارند و از طرفی میدانند که مأموران ترافیک را میتوانند با اندک پولی راضی کنند؛ به همین دلیل تلاشی برای رعایت قانون نمیکنند.
آقای غلام جیلانی، مسئول آموزشهای راهنمایی ورانندگی میگوید، تعداد ۱۲۱۳مأمور ترافیک در سطح شهر کابل وجود دارد که حدود ۳۰۰ نفر آنها تازهوارد هستند و اطلاعات کافی دربارۀ قانون ترافیکی ندارند. خوب با این احتساب، با وجود کمتر از ۱۰۰۰ نفر مأمور ترافیک حرفهای و نیمهحرفهای در برابر بیش از پانصد هزار وسیلۀ نقلیه و بیش از پنج میلیون جمعیتی که اکثراً یا از قانون ترافیک چیزی نمیدانند و یا میخواهند با زیر پا گذاشتن قانون کار خود را راحتتر کنند، معلوم است وضعیت ترافیک چه میشود.
مدت زیادی هم از نصب چراغهای راهنمایی و رانندگی نمیگذرد و بیشتر اوقات این چراغها کار نمیکنند، مردم هم زیاد به این چراغها عادت نکردهاند. به همین دلیل در کنار هر چراغ راهنمایی یک یا چند مأمور ترافیک حضور دارند، با این حال باز هم رانندگانی هستند که به هر دو مورد توجه نمیکنند.
برای نهادینه کردن قوانین راهنمایی و رانندگی دولت برنامهای را در دست کار دارد. در حال حاضر این طرح در بیش از ۶۲ مکتب (دبستان) در حال اجراست، تا دانش آموزان با مسایل راهنمایی و رانندگی آشنا شوند.
با وجودی که قوانین ترافیکی افغانستان طبق استانداردهای جهانی است، ولی طریقۀ پرداخت جریمه استاندارد نیست. یعنی اگر رانندهای خلافی کند و مأمور ترافیک جلو او را بگیرد، جریمۀ آن شخص به صورت نقدی دریافت میشود و بعد مأمور ترافیک آن را به قسمت مربوطه تحویل میدهد. به همین دلیل بسیاری از رانندگان متخلف با راضی کردن مأمور ترافیک و دادن مبلغی کمتر از جریمه از قانون فرار میکنند.
در این افکار غوطهور بودم که دیدم چند نفری از ماشینهایشان پایین میآیند. میشنوم که میگویند بازهم یک ماشین پلیس است. این هم برایم تازگی ندارد هر روز این فرماندهان و یا افراد پلیس که خود را حافظ قانون میدانند و فکر میکنند خونشان از بقیه رنگینتر است و نباید در ترافیک بمانند، با خارج شدن از مسیر ترافیک، راه ماشینهایی را که از روبرو می آیند، میبندند و بعضی رانندگان فرصتطلب نیز به دنبال آنها راه میافتند.
حالا این قدر دیرم شده که قانون دیگر برایم مفهومی ندارد. برای همین تا میبینم کمی جلوم خالی شده، به دنبال ماشین پلیسی که راهی میانبر برای خود درست کرده بود، میروم با این که میدانم کار درستی نیست، ولی چارهای ندارم، وگرنه به قرارم نمیرسم. آدم بعضی جاها از روی ناچاری همرنگ جماعت متخلف میشود.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد.
این مشکل را نمی دانم کی و چی وقت حل خواهد کرد .
اما داریم کم کم به این وضعیت عادت می گیریم .