در پنج سال گذشته باشندگان کابل پنج برابر شده اند. آنها که خود را کابلی های واقعی و قديمی می انگارند می گويند که در شهر خود احساس بيگانگی می کنند. می گويند هر کس به حکومت رسيده يا به حکومت نزديک شده ايل و تبار خود را به کابل آورده است.
چهره شهر کابل در اين پنج سال نيز دگرگون شده است. همچون ققنوسی که از خاکستر سر بر آرد، کابل نوين از ويرانه های بجا مانده از جنگ های داخلی و برادر کشی های مجاهدين و طالبان در حال زنده شدن است. اما نه با شتابی که آرزوی اکثريت است.
از خانه های نيمه خرابه، خانه های نو و به جای دکانهای کهنه و نيمه ويران هتل های لوکس و مراکز فروش مجهز و مدرن سر برداشته که پر است از کالاها و اجناس گرانبها از هر گوشه دنيا. خوراکی های کمياب، پوشاک های شيک و باب روز و لوازم و ابزاری که بيشتر باشندگان کابل فقط می توانند به حسرت از کنار آنها بگذرند.
رستوران ها، کافه ها، بارها و کلوب های ويژه که فقط خارجيان و توانمندان به آنها راه دارند، در گوشه و کنار کابل بسيار است. از کنار نگهبانها وارد اين اماکن اغلب دربسته بايد شد.
و در آنجا خواهيد ديد که انگار ديگر در کابل نيستيد. نوشابه های رنگارنگ، غذاهای متنوع که مواد اوليه آن از کشورهای ديگر آمده و نرخ آن برابر نرخ بارها و رستورانها اروپايی است. اين تنها بخشی از کابل است که خارجيان می توانند ساعتی را در آن آرام بگيرند و دوستان خود را ببينند، و آنانی که برای سازمانهای بزرگ بين المللی کار می کنند اين تنها جاهايی است که اجازه دارند به آنها رفت و آمد کنند. در اينگونه جاها طبيعتا آب هست و برق و گهگاه خاموشی.
اما برای باشندگان توانمند کابل چندين محله هست که در آن زندگی برقرار است. خانه های محافظت شده با گاردها و مانع های سيمانی، در برابر آن و موتور و خودروهای نو و جادار و محکم که با سرعت برق می کوشند در شهر حرکت کنند. اينها يا از ثروتمندان پيشين اند که مانده اند و يا برگشته اند و يا از توانمندان و نوکيسگان نوين که خود را از راههای قانونی يا غير قانونی به سر و سامان رسانده اند.
اما برای اکثريت باشندگان عادی کابل زندگی عرق ريزی است، خاک و دود خوردن است، در انتظار اتوبوس ماندن است، پياده يا با دوچرخه رفتن است و روزی چند دلار به دست آوردن.
اينها اگر خوشبخت باشند و دستشان به دهانشان برسد لابد توانسته اند در خانه ای باشند که گهگاه در آن آب هست و شايد هم برق وگرنه دور از مرکز شهر در کنار تپه کوهی سرپناهی يافته اند که شب خود را با خانواده پر فرزند خود سپری کنند.
اينها بيشتر از روستاها به شهر آمده اند و يا از مهاجرت در کشورهای همسايه بازگشته اند. اينان بی صبرانه در آرزوی زندگی بهتری هستند. اما می دانند که بايد بسيارصبرکنند. با ديدن زندگی نسبتا مرفه خارجيان و توانمندان کام آنها از زندگی تلخ تر می شود. برخی از آنها گمان می برند که اگرخارجی ها نباشند روزگارشان بهتر می شود. آرزوی آنها رفتن خارجيان است.
واقعيت اينجاست که بدون تخصص خارجيان و انگيزه توانمندان تغييری رخ نخواهد داد و زندگی در کابل بهتر نخواهد شد. در واقع حرکت در دست اينهاست.
تا سر برداشتن کابل نوين از ويرانه های کابل پيشين راه درازی در پيش است و فاصله دردناک آرزو و واقعيت به اين زوديها کم نخواهد شد.
از همين مجموعه