۰۶ اکتبر ۲۰۱۱ - ۱۴ مهر ۱۳۹۰
جایزۀ ادبی نوبل امسال (۲۰۱۱) به یک شاعر و نویسندۀ سوئدی به نام توماس ترانسترومر اهدا شد. توماس ترانسترومر در ۱۵ آوریل ۱۹۳۱ در استکهلم به دنیا آمد. مادرش آموزگار و پدرش روزنامهنگار بود. او در دانشگاه استکهلم تاریخ ادبیات و شعرشناسی خواند و در کنار آن به تاریخ مذهب و روانشناسی توجه کرد. پس از فراغت از تحصیل در موسسۀ روانشناسی دانشگاه استکهلم به کار پرداخت. در سال ۱۹۵۸ با خانم مونیکا بلاد ازدواج کرد. از سال ۱۹۶۰ تا ۱۹۶۶ به عنوان روانشناس در زمینۀ رفتار جوانان بزهکار کار کرد.
ترانسترومر در سال ۱۹۵۴ "هفده شعر" خود را در مجموعهای با همین نام منتشر کرد که مورد توجه قرار گرفت. توجه به طبیعت و موسیقی خلاقیت او را شکوفا کرد. در سال ۱۹۵۸ مجموعهای به نام "رازهای مسیر راه" و در سال ۱۹۶۲ "بهشت نیمه تمام" را انتشار داد. در ۱۹۷۲ "پنجرهها و سنگها" را منتشر کرد.
ترانسترومر با نشر این آثار در میان خوانندگان و نیز در میان منتقدان به عنوان یکی از شاعران برجستۀ نسل خود شهرت یافت. در کارهای بعدی او آثاری از زندگی در جزیره رُن مارو در نزدیکی استکهلم دیده میشود. این جزیرهای بود که پدربزرگ مادریاش در آن زندگی میکرد و او تابستانهای نوجوانیاش را به آنجا رفت و آمد داشت. این نویسنده خاطراتی نیز با نام "خاطرات مرا میبینند" نوشته است. از مشخصات شعری او میتوان فشردگی، صلابت و تعابیر دقیق را ذکر کرد. آخرین آثار او "قایق اندوه" و "لغز بزرگ" نام دارند. در این مجموعهها او حتا تمرکز و اختصار بیشتری به کار برده است.
شعرهای ترانسترومر در سالهای ۱۹۶۰ در آمریکا منتشر شد و توجه جهانی را به خود جلب کرد. پس از آن بود که شعرهای او به ۶۰ زبان دنیا ترجمه شد. خود او نیز مجموعههایی از اشعار شعرای دیگر را به زبان سوئدی ترجمه کرده است. در بیانیۀ کمتیۀ جایزۀ نوبل دلیل اهدای جایزه را "فشردگی، شفافیت تصاویر و بازکردن دریچهای تازه بر واقعیت" ذکر کردهاند.
او در سال ۱۹۹۰ بر اثر سکته نیروی تکلم خود را از دست داد اما همچنان به نوشتن ادامه داده است. اخیرا در سفری به لندن ناگزیر سخنرانی او را دیگران خواندند و او که موسیقی میداند تنها توانست به نواختن آهنگهایی با پیانو بپردازد. اما از آنجا که دست راستش از کار افتاده است، فقط با دست چپ خود آهنگها را نواخت. او اشعار خود را "جایگاه دیدار" توصیف میکند؛ جایی که روشنایی و تاریکی، اندرونی و بیرونی به هم برخورد میکنند و نقطۀ وصلی ناگهانی با جهان، تاریخ و انسان به وجود میآورند.
ترانسترومر عقیده دارد که زبان همگام با جلادان در حرکت است. از این رو باید زبان تازه ای پیدا کنیم.
پس از مرگ ...
ضربه ای شدید آمد
تلالویی کم رنگ، مانده از ستارهای دنباهدار
بر آسمان شب ماند.
ما را فرا میگیرد
به تصویر تلویزیون برفک میاندازد.
چونان قطرههایی سرد، بر آنتنها مینشیند.
هنوز میشود آرام
درون خورشید زمستان
اسکی کنان رفت،
در میان باغها با برگهایی آویخته از سال پیش.
چونان ورقهای پاره شده
از دفترهای کهنۀ تلفن
که نام مشترکانش را سرما بلعیده است.
حس تپش قلب تو همچنان زیباست.
هرچند حس سایه از اندام واقعیتر است غالبا.
و سامورایی
کنار زره همچون فلس اژدها سیاهش
از سکه میافتد.
تجمع پراکنده
۱
تلاشمان را کردیم، خانههامان را نشان دادیم.
مهمان گفت: خوب زندگی میکنید. زاغه در درون شماست
۲
در درون کلیسا: طاقها و ستونها سپیدند مثل گچ، مثل زخم بند برگرد بازوهای شکستۀ ایمان.
۳
در درون کلیسا: کاسه گدایی سر بر میدارد
از زمین و در میان نیمکتها به راه میافتد.
۴
ناقوس کلیسا اما باید به زیر زمین برود.
آنها در تونل فاضلابها آویزاناند.
و زیر پای ما به صدا در میآیند.
۵
نکودموس خوابگرد به سوی جایگاه وعظ میرود
چه کس میداند به کجا؟ نمیدانم.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
جدیدآنلاین: خوشحال خواهیم شد پیشنهادهای شما را با جزئیات بیشتری دریافت کنیم. با سپاس از شما.