نام فیلم: The Kite Runner
کارگردان: مارک فارستر
بر اساس داستان کاغذپران باز* نوشته خالد حسینی
"کاغذ پران باز" روایت پس دادن تاوان گناهانی است که جبران آنها آسان نیست. بیشتر صحنه های فیلم "کاغذ پران باز" در شهر "کاشغر" در چین فیلمبرداری شده است. این شهر شباهت های بسیاری به کابل دهه ١٩٧٠ میلادی دارد که داستان در آن زمان اتفاق می افتد.
شهری با خانه های گلی که در طرفی از آن، کوهی مشابه کوه آسمایی لنگر انداخته است و ناحیه مسکونی مرفه نشین شهر نیز، شباهت هایی به محله وزیر اکبرخان کابل دارد. شاید بازسازی مسجدی شبیه "مسجد پل خشتی" به شهر حال و هوای نزدیک تری به کابل داده است.
حسن، پسر بچه ای از قوم هزاره است که پدرش سرایدار یک خانواده ثروتمند در کابل است. او در همین خانه به دنیا آمده است و خدمتکار و همبازی "امیر" پسر ارباب خانه است. مادر حسن کجاست؟ آیا او واقعا فرزند این مرد هزاره است؟ کسی به دنبال این موضوع ها نیست ولی بعدها حقیقت، بیننده فیلم را (در صورتی که اصل رمان را نخوانده باشد) در حیرت فرو می برد.
حسن رفتاری مسیح گونه دارد. منتهای صداقت، درستکاری و وفارداری است. اگرچه به عنوان دستیار امیر در مسابقه کاغذپران بازى شرکت می کند اما قهرمان اصلی اين مسابقه است. او قربانی یک تجاوز جنسی می شود که پیامد وفاداریش به "امیر" قهرمان داستان است و از طرفی نیز ما حصل تفکر برتری طلبانه پشون ها (آنچنان که در فیلم گفته می شود) علیه هزاره ها.
اینجاست که به ماهیت بسیاری از مشکلات موجود در گذشته و حال افغانستان نیشتر زده می شود و فیلم از نظر انسانی به اثری فراتر از یک عنوان جدید در ژانر دراماها و تراژدی های سرگرم کننده سینمای هالیوودی تبدیل می شود.
تولد امیر به قیمت مرگ مادرش تمام شده است، بنابراین از همان ابتدا در درون خود با نوعی حس گناه مانوس بوده است. ولی این حس گناه زمانی اوج می گیرد که او از کنجی مخفی، شاهد تجاوز به حسن است. بزدلی مانع کوچکترین اقدامی برای نجات حسن می شود و مایه ملامت درونی امیر برای همیشه.
فیلم در مقاطع مختلف به مفاهیم عرفانی نزدیک می شود. شاید مورد توجه قرار گرفتن آثار مولانا در سال های اخیر در آمریکا و تولید فیلم در سالی به نام مولانا و نیز نوع نگاه فیلم به زندگی، از دلایل این امر باشد.
مثلا وقتی که هجوم شوروی به افغانستان، "امیر" و پدرش را آواره کوه و بیابان می کند، مخفی شدن آنها در یک تانکر سوخت، شبیه مرگ و پناه بردن به یک گور تنگ و تاریک است. جایی که پیش از وارد شدن زندگی به برزخ مهاجرت، امیر اشعاری از مولانا را به یاد می آورد:
گر به جهل آییم، آن زندان اوست / ور به علم آییم آن ایوان اوست
ور به خواب آییم، مستان وییم/ ور به بیداری به دستان وییم
ما که ایم اندر جهان پیچ پیچ/ چون الف او خود چه دارد هیچ هیچ
رشته مهاجرت به آمریکا کشیده می شود. امیر پس از سپری شدن تلخکامی های مهاجرت، ازدواج کرده است. پدرش مرده ولی امیر در کارش موفقیت هایی به دست آورده است. دقیقا همین زمان، زمان اندیشیدن به گذشته و به گناهی است که بر دل او سنگینی می کند. پیش از این که ماجرا به افغانستان در زمان طالبان کشیده شود، امیر دريافته است که حسن برادر ناتنی اوست!
فیلم روایت می کند که چگونه سه نسل از یک خانواده هزاره در سه دوره زمانی متفاوت قربانی سوء استفاده و تجاوز جنسی می شوند. مادر حسن، حسن و بعد سهراب پسر او. در همین حال نشان داده می شود که تجاوز جنسی به آنها مسئله ای حاشیه ای است و اصولا تفکر رایج ، بر بیگاری گرفتن و حتی از بین بردن آنها استوار است.
اما فیلم در ارائه تصویری زمخت و بسیار خشن از تعصب قومی در افغانستان، به گونه ای متوازن عمل نکرده و تقریبا هیچ عنصر مثبتی را از پشتون ها در داستان نگنجانده است. از این زاویه محتوای فیلم چیزی غیر از یک داستان کلیشه ای نیست. ولی باید گفت که مهاجرت در فیلم به خوبی تصویر شده است، خصوصا آنجا که به زندگی افغان های ساکن آمریکا مى پردازد. بازیگری "ژنرال"، "دختر" و "همسر"ش ماهرانه است.
البته فیلم از نظر فنی غیر از تصویر برداری متوسط، از توانایی های سینمای هالیوود بهره چندانی نبرده است. مثلا بازسازی شهر کابل به خوبی انجام نشده است و تقریبا جز در چند مورد اندک، به شباهت های کاشغر و کابل آن زمان، اکتفا شده است. در حالی که استفاده از جلوه های ویژه و صحنه آرایی قدرتمند از ویژگی های سینمای هالیوود است.
اگر این فیلم توفیقی حاصل کند، مانند کارهای پیشین مارک فارستر کارگردان این فیلم، بیشتر مدیون توانایی او در تشخیص چهره های مناسب برای نقش های فیلم خواهد بود، چنانکه این مهارت او در فیلم Monster’s Ball (که در جایی به نام رقص هیولا ترجمه شده) باعث شد تا هال برى Halle Berry، بازیگر زن فیلم، در سال ٢٠٠٢ جایزه اسکار را از آن خود کند.
فیلم از چند جوان و نوجوان افغان، که پیش از این تقریبا تجربه نقش آفرینی در هیچ فیلمی را نداشته اند، به خوبی بهره برده است. نقش آفرینی بسیار موفق این نوجوانان به ويژه حسن (احمد خان محمود زاده) به عنوان قربانی و نایب قهرمان فیلم و نیز امیر در سال های کودکی (ذکریا ابراهیمی) به عنوان قهرمان فیلم، نوید دهنده است.
نقش های دیگر فیلم نیز به چهره هایی مناسب سپرده شده است. مثلا نقش امیر (البته امیر در جوانی) به "خالد عبدالله" هنرپیشه بریتانیایی مصری الاصل واگذار شده و از توانایی های همایون ارشادی هنر پیشه ایرانی به عنوان "پدر امیر" به خوبی بهره برداری شده است.
یکی دیگر از جذابیت های فیلم - به قول خالد حسینی نویسنده رمان کاغذپران باز- اینست که هیچ عملیات انتحاری در آن رخ نمی دهد و قهرمان فیلم در یکی از صحنه های نزدیک به پایان فیلم، با سجده در یک مسجد، آرامش را به فضای فیلم باز می گرداند.
* کتاب خالد حسينى در ايران با نام 'بادبادک باز' هم منتشر شده است.
اقایون و خانمهای محترم افغانی برای سالها این ایران بوده که به عنوان تنها کشور فارسی زبان شناخته شده است چون شما ها که در گیر جنگ بودید و دور از مسا يل (همزه را پیدا نکردم) فرهنگی و تاجیکستان هم زیر چتر شوروی بنابراین طبیعیه که ایرانیها از شما ها کم بدونن. ظاهرا شما ها خودتون رو کوچک فرض می کنید که هر نکته ای رو به خودتون می گیرید.در ضمن ما در ایران صدها لهجه و اصطلاحات محلی داریم. مثلا در همین کرمان خودمان کلماتی برای بعضی از اشیا و .. بکار می ره که تا کرمانی نباشی معنی اونو نمی فهمی ولی کسی ادعا نداره که زبان و لهجه اون بهتره و...
اگه کتابهای اقای مرادی کرمانی رو هم خونده باشین می بینین که یا از این اصطلاحات استفاده نمی کنه و یا اگه استفاده هم بکنه توضیحی ضمیمه می کنه تا قابل درک برای گروه بیشتری از خوانندگان فارسی زبان باشه.
به تازگی و برای بار دوم کتاب سووشون خانم دانشور روخوندم؛ این کتاب هم پر از لغات شیرازی است که برای غیرشیرازی قابل فهم نیست اگر چه در انتهای کتاب معنی اونها نوشته شده.
خلاصه اینکه نمی دونم بعضی از اظهار نظر ها بخاطر اطلاعات محدوده و یا دنباله روی از یک سیاست تفرقه اندازی!
(امیدوارم این اظهار نظر بنده منتشر بشه)
در کل همانطوری که هر چیز زیبا ممکن است مضر هم باشد، این فیلم و رمان زیباست اما مضر هم هست. چرا که در نگاه کلی علاوه بر این که از بعضی لحاظ اهداف هالیوودی(امریکایی) را تضمین می کند، میان ملت قوام نیافته افغانستان ایجاد تفرقه نیز می کند. ملتی که هنوز به طور کامل به معنای ملت به وجود نیامده است.
دیگر این که این فیلم بر پایه دیدگاه سکولارگونه ای قرار گرفته که مغایر با جو و فرهنگ و تمدن ملت مسلمان افغانستان است. ناگفته نماند که این هم جزو همان اهداف هالیوودی است.
به این معنا که نمایش طالبان به عنوان چهره اصلی اسلام، اسلام را دین خشونت و تحجر می نمایاند.
حال آن که این ملت هرچه کرد برای دینش کرد. اگر با روس کمونیست جنگید برای دین و اعتقاد خویش جهاد کرد. هرچند که ملل مختلف از اسلامی تا لیبرال غربی نیز بعداً بر اثر منافع شان از این جنگ حمایت کردند.
این رمان و فیلم همچون جام شربت شیرینی است زهرآلوده که با نوشیدن آن تا قلب و جگر اعتقادات می سوزد.
این توهین به ایران است که آن را در تهرانیهایی خالاصه کنیم که هنوز در دهکده دویست سال پیش زندگی می کنند. تهران با تماس ایران با اروپا و شکست ایران از روسیه پایتخت شد. تهران هویت ندارد. از روی ضعف غرور بیجا دارد و همسایگان را قبول ندارد.
آنها هنوز در برابر فرهنگ اصفهان، شیراز، آذربایجان و خراسان احساس کوچکی می کنند. در گذشته ایرانیها از هر سو با فرهنگهای همسایه در تماس بودند. شیراز با جنوب و هندوستان. اصفهان با عراق،آذربایجان با قفقاز و ترکیه، گیلان با روسیه و خراسان با آسیای میانه.
سوال من این است که چرا این فیلم را در افغانستان ممنوع کرده اند؟ چون مردمی که می توانستند از آن چیزی یاد بگیرند ممکن است نتوانند آن را ببینند.
نگاهی به این نظرات بیندازید، تردیدی نیست که بیشتر این نظرها، توسط یک نفر نوشته شده.
آیا هدف تان از پنجره گذاشتن درپای مطالبتان، این است که نویسندگان تان،از نوشته های خود دفاع کنند؟
مثلا داستان در زمان داود خان اتفاق می افتد نه در زمان ظاهر شاه، یعنی درست چند سال قبل از حمله شوروی به افغانستان. بعد نویسنده رادیو زمانه نوشته "آصف جوان شریر پشتو"، پشتو نام زبان است و اگر کسی بخواهد تعلق قومی او را بازگو کید باید بنویسد "پشتون". مثل اینکه نویسنده، فیلم را ندیده است، چون امیر از سوراخ دیوار صحنه تجاوز را نگاه نمی کند. بعد هم اینکه اگر بخواهد خواننده های بیشتری داشته باشد، باید عبارتهایی مثل سانتی مانتال و اتوبیوگرافیکال را در پاورقی شرح دهد، تا آنهایی که از نقد فیلم چیز زیادی سر در نمی آورند هم، از مطلب ایشان چیزی را بفهمند.
در کل ایشان داستان را یکبار دیگر تعریف کرده اند والسلام
آنچه شما از فیلم بادبادک باز نوشته اید، فقط بازی با کلمات است که در آخر، چیزی نصیب خواننده نمی کند.
با تمام احترامی که برای نویسنده قائل هستم به عنوان نظر شخصی می خواهم بگویم که البته کتاب در کل هم هزاره ها را بد جلوه می دهد و هم پشتونها را و در مجموع به افغانها لطمه می زند!
به نظر من واقعا فیلم خوبی بود و کودکانی که در فیلم نقش داشتند خیلی عالی نقششون رو اجرا کردند.
موفق باشید
سهیل از تهران
The Kite can be (Kaghaz Paran) or (Badbadak). It really does not matter and there are over hundreds of words used in Iranian Farsi that are not actually Farsi. But they become too common and I believe over thousands Iranian themselves do not know whether they are Farsi, English or French words. Let’s have a look at from a different angle and comment on the movie itself rather than Kaghaz Paranbaz or Badbadakbaz.
به نظر شما مضحک نیست؟ مگر خواندن یک شعر مولانا در فیلم، دلیل عرفانی بودن آن است. ضمن اینکه کتاب (مرجع فیلم) در سالهای 2001 و 2002 نوشته شده، آن زمان که حرفی از سال مولانا نبود.
کاغذپران باز؟؟!!!! دیگه چیه ؟ این کلمه در فارسی بی معنی است . وقتی برابر بادبادک باز برای اسم این رمان/ فیلم در فارسی هست و مفهومی روشن دارد چه جای ساختن برابر " کاغذ پران باز " است .
جديد آنلاين: در افغانستان به 'بادبادک' و 'بادبادک باز'، که در ايران استفاده مى شود، 'کاغذپران' و 'کاغذپران باز' مى گويند و خالد حسينى نويسنده کتاب هم از همين عنوان استفاده مى کند.