ناصر دستيارى مقيم استرالياست و از سال هاى پايانى قرن بيستم به اتفاق همسرش، الهه منافى، براى تحقق آرزوئى که سال ها همراهشان بوده، اوقات فراغت شان را بيشتر کرده اند تا جهانگردى کنند.
او از مجموعه خاطرات سفرهايش سه کتاب فراهم کرده: "از دامان هيماليا تا سواحل کوبا"، "روياى فيجى" و "نه داستان سفر". انبوهى از عکس ها و آلبوم هاى موسيقى نيز توشه هاى ديگر اين سفرها هستند.
آقاى دستيارى نمونه هائى از عکس ها، نوشته ها و موسيقى را که در اين سفرها فراهم کرده براى جديدآنلاين فرستاده که ما با ابراز تشکر بعضى از آنها را به تدريج در اين صفحات منتشر مى کنيم.
شما هم اگر نظرى در باره اين گزارش داريد مى توانيد در پائين اين صفحه بنويسيد.
کاپادوکيا
ناصر دستيارى
کاپادوکیا را باید دید تا فهمید گوینده از چه سخن می گوید. نه از کلمات، که از تصویر نیز کارى بر نمی آید. نه بخاطر زیبایی غیر قابل وصفش یا سبزی کهربایش یا خشکی ِکِرمی رنگش؛ نه! تشریح شگفتی و تصویر وسعتش دشوار است.
مثلاً اگر من بگویم میلیون ها سال قبل، آتشفشانی مهیب این سرزمین را زیر خاکستر خود پوشانده و بعد، میلیون ها سال دیگر بادهای مهیبی بر آن وزیده و میلیون ها ذره سبک را با خود برده و میلیون ها ذره سفت را بر جای گذاشته تا به هزاران کله قند پنج، شش متری که شبیه دودکش های خانه های غولان است ، تبديل شوند، شما چه تصورى می کنيد؟
اگر بگویم دره ای را تجسم کنید که این هزاران کله قند را جای داده است کمکی می کند؟
حتماً برای تصویر خود رنگ می خواهيد. اگر بگویم سایه های مختلف کِرِم کافی است؟ آیا هرگز فکر کرده اید ما در زبان فارسی چقدر کمبود اسم رنگ داریم؟ باید اسم رنگ بسازم، مثل کِرِم باد خورده ، یا قهوه ای خواب آلود یا زرد مرموز. آخر چطور می شود رنگ چیزی را تشریح کرد که از میلیون ها ذره رنگی تشکیل شده است.
نه این که رنگارنگ است. نه! سایه به سایه است. مثل یک رنگ کِرِم که هر بار یک قطره قهوه ای در آن بیندازی و هم بزنی؛ آیا می توان آن را چیزی مگر سایه های کِرِم نامید. سبزی بین این کله قند ها را چگونه می توان تصویر کرد؟ سبز یشمی؟ یاسبز کهربایی مخملی ؟ و یا سایه های سبز؟
شگفتی طبیعت « کاپادوکیا » به تنهایی کافی نیست. باید شگفتی تاریخی را هم به آن اضافه کرد. خاک های پر بار آتشفشانی این سرزمین که در قلب « آناتولی » قرار دارد، برای هزاران سال سرزمین مطلوب کشاورزان بوده است و ایرانیان قدیم آن را "سرزمین اسب های تیزرو" می نامیدند.
واقعه بزرگ تاریخی که سرنوشت این گوشه از کره زمین را رقم می زند، مهاجرت عظیم ترکان آسیای میانه به طرف ایران و آسیای صغیر ( ترکیه فعلی ) است. اینان که اقوامی دامپرور، شجاع و متجاوز بودند، با تکیه بر شمشیر های برنده خود، ثاثیر شگرفی بر تاریخ بشری می گذارند.
شاید مقایسه ترکانی که به آسیای صغیر آمدند با اسپانیایی هایی که به آمریکای جنوبی رفتند، پر بی راهه نباشد. هردو، سرزمین های اشغالی جدید را خانه خود اعلام کرده و بنای حکومتی را گذاشتند مبنی بر ریشه های قومی خویش.
این روزها کاپادوکیا شهرت جهانی پیدا کرده واگرچه در مرکز ترکیه قرار دارد ، اما تورهای بسیاری به اینجا می آیند. توریست ها هم یکی دو روزی مانده و بر می گردند. من و همسرم نیز به قصد دو روز می آئیم اما پنج روز می مانیم.
بهار است و سرتاسر دره ها، غرق شکوفه. اینجا به طرز عجیبی زیباست. اما برای درک زیبائیش باید چشم و دل سیر داشت. زیرا اینجا خبری از کوه و دریا و جاذبه های رایج توریستی نیست. نه شهرهای زرق و برق داری وجود دارد که در مغازه هایش بپلکی، نه ساحل دریایی که در آن بلمی!
تنها کاری که ظاهراً می شود کرد، دیدن کله قندهاست و کلیساهای کوچکی که در میان آنها تراشیده اند. کاری که حداکثر در دو روز می توان انجام داد. اما برای حس کاپادوکیا باید در آن ماند و در دره های زیبای آن گم شد.
ترکیه اگر کشور مسلمانی نبود، بی شک از مراکز مقدس مسیحیان می شد! آثار و نشانه های مسیحیان اولیه آنقدر زیاد است که آدم تعجب می کند چرا هم اکنون، سیل زوار مسیحی به این سو روان نیست.
قبر حواریونی چون "يوحنا" مقدس که در مسیحیت مقامی مانند خلفای راشدین دارد در غرب ترکیه و در خرابه هایی به نام «اِفِس » قرار دارد. حتی عبادتگاهی که ادعا می شود، مریم مقدس در آن عبادت کرده، در همین محل قرار دارد.
در همین کاپادوکیا، ده ها کلیسای غاری وجود دارد که نقاشی های پر ارزشی از روایات انجیل بر روی دیوارهای آن کشیده شده است. این ها نیز متعلق به مسیحیان اولیه ای است که بسیار مومن بوده و در جنگ و گریز با رومیان زندگی می کردند.
همۀ این ها غیر از آثار باستانی متعددی است که رومیان مسیحی شده، رقیبان اصلی ساسانیان، که تمدن بیزانس را پایه گذاری کرده بودند، بر جای نهاده اند. جالب اینجاست که هیچ نشانی از تمدن ایرانی در این سرزمین وجود ندارد. نه کاخی ، نه کوخی. انگار نه انگار که آناتولی، قرن ها زیر سلطه شاهان ایرانی بوده است.
روزها، کاری نداریم مگر گم شدن در دره های پیچ درپیچ اطرافمان. گم شدن در این سرزمین عجایب عالمی دارد. نقشه ای در جیب دارم و شهرهای کوچک اطراف چند ساعتی بیشتر فاصله ندارند.
دره هایی زیبا، این شهرها را به هم متصل می کنند و ما روزهایمان را در همین دره هاست که سر می کنیم. هر روز دهکده ای را نشان کرده و دره ای را انتخاب کرده و راه می افتیم تا با رگ و پوستمان احساس کنیم زندگی چقدر زیباست و قدر بدانیم این دم پر بها را، در این سرزمین اسب های تیزرو.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنيد
جديدآنلاين: آقا يا خانم آريا،
حتما دقت نکرده ايد که کاپادوکيا محلى در ترکيه است و استراليا محل زندگى عکاس و گزارشگر است نه موضوع گزارش.
دست مريزاد.
of a location which I become interested to see.
well narrated, short and sweet.