"مريم، اولين بار که کلمه حرامی را شنيد پنج ساله بود".
کتاب تازه و در حقيقت دوم خالد حسينی با این جمله غير منتظره شروع می شود.
ترجمه A Thousand Splendid Suns به فارسی شايد 'هزار خورشيد با شکوه' باشد که از بخشی از غزل صايب تبريزی که در باره کابل سروده، وام گرفته شده است.
فلک از آفتاب آيينه داری پيشه می سازد
دو صد خورشيد رو افتاده در هر پای ديوارش
شايد مناسب تر اين باشد که عنوان کتاب را ، به نسبت متن شعر 'هزار خورشيد رو' ترجمه کنيم.
اين کتاب ماجرای زندگی دو زن را در افغانستان طی سی سال گذشته روايت می کند. مريم، دختر حرامزاده يک سرمايه دار است که بعد ها با دختری کابلی به نام ليلا که پدر و مادرش را بمب کشته است، هم باغ (هوو) و هم راز و همراه می شود.
کتاب، بيش از هر چيز نوستالژی يک نويسنده دور از وطن است در باره زيبايی ها، خاطرات و خوبی هايی که برای يک نويسنده دور از وطن باعث تعلق خاطر و حسرت می شود. شايد به همين خاطر هم هست که وقتی نويسنده، افغانستان را از خاطره شخصيت هايش می گذراند به آن هييتی شگفت، رويايی و حسرت ناک می دهد.
در تمام رمان ما با دو افغانستان مواجهيم، افغانستانی که شخصيت های داستان در آن درگيرند و زندگی می کنند و پر از حوادث تاريخی راکد، پر از گذشت زمان با ريتم کند و توهمات و اخبار و صدای بمب و گريه و دلهره است.
و افغانستانی که در ذهن شخصيت ها می گذرد. مثل آنجا که ليلا به پاکستان می رود و دلتنگ افغانستان و بازارها ، باغ ها و دکان هايش می شود، يا وقتی که مريم به کابل آمده است و دلتنگ دهکده، ملا فيض الله و بی بی جان و سبزه ها و رودخانه کنار کلبه مادری اش می شود.
در اين افغانستان ذهنی، صدای شهنايی و صدای ترانه های ايرانی شنيده می شود :
از برگ گل کاغذ سازم
نامه ای برات می پردازم.......
وشعرهای صايب و مولانا وبيدل و حافظ وسعدی و... خوانده می شود ، صدای استاد سرآهنگ و احمد ظاهر و استاد هماهنگ به گوش می رسد .
در اين افغانستان کتاب های بسياری است که به کام آتش می افتند و غارهايی باستانی با نقاشی هايی قديمی و رويايی است که گرداگرد دو مجسمه از بودا چنبر زده اند. در اين افغانستان همه چيز مثل روياست. همه چيز مبهم، پريشان و پراکنده به ياد می آيد.
نويسنده شايد به عمد هيچ کدام ازين ها را دقيق توصيف نمی کند، بلکه گذرا ،پراکنده و گنگ با حالتی نوستالژيک از آن ها روايت می کند. در حالی که روايت باقی داستان بسيار جزيی نگر، دقيق و با تامل و تحمل بسيار همراه است.
راوی عموما دانای کل نامحدود است. اما گاهی راوی، سوم شخص محدود با ديالوگ هايی ممتد است که جا بجا تبديل به گفتگوی درونی می شود. در کل نويسنده خيلی به حفظ راوی پایبند نيست بلکه از همه ابزار هايی که می توانسته استفاده مى کند تا بتواند تمام جزييات داستان و کشمکش های درونی شخصيت ها و روابط پيچيده بين آن ها را توصيف کند.
ساختار اين داستان بر خلاف رمان های اروپايی و به تبع رمان های روشنفکرانه فارسی، روايتی خطی و يکدست دارد. تنها گاهی اين روايت خطی با فلاش بک های کوتاه و گفتگوی درونی می شکند.
نويسنده فرم رمانش را بر اساس نوعی نقالی بنا نهاده است. نقالی پيرمردان که به نقالی قهوه خانه ای در زبان فارسی مشهورست. به اين شکل که او روايتش را بسيار جزيی نگر و گاه با توضيحات مفصل حاشيه ای همراه کرده است. گاهی هم يک حاشيه را بيش تر از خود داستان پرو بال می دهد مثل تاريخچه جنگ ها و جغرافيای افغانستان و قصه شخصيت های فرعی داستان را...
اين شگرد نقالان قهوه خانه ای است که روايتشان شفاهی است و طبيعتا پاورقی ندارند و ناچار بعضی اصطلاحات، تاريخچه ها و معرفى شخصيت ها و اماکن را در حين داستان گويی شرح می دهند.
بعضی وقت ها هم نويسنده روايت های عاميانه مثل قصه های جن و پری را وارد داستان مى کند. مثل آنجا که ملا فيض الله مى گويد در اصفهان ماری دو سر را ديده که بر يک سرش الله و بر سر ديگرش اکبر نوشته بوده است. جز اين، جن ها و شيطان ها در تمامی داستان به چشم می خورند.
نويسنده هم تصادفا از عهده اين کار به خوبی بر آمده است. او اين نقالی را با نثری آرام ودلنشين و گاهی بسيار شاعرانه و در متن با تفاوت حروف نشان داده است.
نويسنده می خواسته در حين روايت داستانش تاريخ گذشته و به خصوص سی سال گذشته افغانستان را نيز جزء به جزء دنبال کند. از حکومت ظاهر شاه تا کودتای داوود خان و کم و کيف اين جمهوری تازه و بعد ترور مير اکبر خيبر و بعد حکومت کمونيست ها، مجاهدين، جنگ های داخلی و توضيح شخصيت ها و روابط سياسی هر کدام از احزاب مجاهدين و چگونگی جنگ آن ها و سر انجام حکومت طالبان و سقوط طالبان و مرگ احمد شاه مسعود تا انفجار برج های دوقلو و آمدن حامد کرزی؛ همه را چون يک گزارش نويس به تفصيل ذکر کرده است.
او سعی کرده همه اين ها را از زبان شخصيت های داستانش و البته معمولا مردها بيان کند اگر چه گاهی خود نويسنده نيز مجبور می شود وارد داستان شود و به صورت يک دانای کل نامحدود چيز های گفته نشده را ذکر کند.
گاهی حتی داستان به درس های يک معلم تاريخ، يا يادداشت های يک روزنامه نگار نزديک می شود و البته نمی شود گفت که نويسنده برای فرار از اين وضعيت و يافتن ترفندهای داستانی برای اين ماجراها، خيلی موفق بوده است.
نويسنده با در هم آميختن روايت مريم و روايت تاريخ افغانستان به اين نکته عنايت داشته است که قصه مريم را شکل نمادينی از همان تاريخ افغانستان بشناساند. مريم بی دليل بد نام است و وقتی همه هم روزگارانش به مدرسه مدرن (مدنيت) می روند او در خانه می ماند و پيش ملای محلی درس می خواند (ملا فيض الله) و هنوز به بلوغ نرسيده ازدواج می کند وبچه اش در حالت جنينی می ميرد.
از جانبی مريم نيز مثل افغانستان پدر و نيای ثروتمند دارد (تاريخ غنی افغانستان) اما جز حسرت و ياد و تفاخر چيزی ازين ثروت نصيب نمی برد. در حالی که برادران و خواهران ديگرش با همين ثروت دارند عيش می کنند.
او که نيا و اجدادی فارسی زبان دارد، شوهری پشتون می گيرد که سنگ در دهانش می کند و دندان هايش را می شکند.
روايت تاريخ نيز لحن و صدای مردانه دارد چرا که همواره اين تاريخ را مردان برای مريم روايت می کنند . در ابتدا پدرش از زمان ظاهر شاه و حکومت جمهوری و غيره صحبت می کند وبعد شوهرش. در همه داستان معمولا ما تاريخ را از زبان شخصيت های مذکر می شنويم.
داستان در بخش دوم اما وارد فضای ديگری می شود. ليلا دختر همسايه مريم که در اثر جنگ، خانواده و دوست پسرش را از دست می دهد هم باغ (هوو) مريم می شود. آن دو که ابتدا بسيار با هم دشمنند به شدت با هم دوست می شوند، با هم فراری نا موفق راتجربه می کنند و بعد کم کم مريم در ليلا استحاله می شود.
دريک ساخت روانشناسانه (مثل فيلم بزرگراه گمشده از ديويد لينچ) ليلا تولد تازه ای از مريم است. ليلا همان زندگی و شوهر را دارد. اما سن سال ها قبل او را دارد. حالا همان زندگی را با شکلی ديگر تجربه می کند. پرخاش می کند، عقيم نيست و بچه به دنيا می آورد، برعکس مريم درس خوانده است و بر عليه شوهرش شورش می کند.
ليلا تمام کار هايی را انجام می دهد که مريم نمی توانست انجام بدهد. ليلا (سوپر اگو) شخصيت آرمانی ناخود اگاه مريم است. بحث سياسی می کند کار می کند و زيباست و مهم تر از همه سر انجام ......
در کل کتاب تازه خالد حسينی کتاب خاصی است. ازخيلی جهات، چون استفاده از لايه های متفاوت روانی، پيچيدگي های روايی و ساخت متمايزش بر کتاب اولش ترجيح دارد و از جهتی اين کتاب برای نويسنده ابراز نوعی نوستالژی شديد است.
او اين نوستالژی را چنانکه ذکر شد با ياد آوری زيبايی ها و تاريخ و مناظر و اماکن افغانستان و بعد با ذکر فراوان کلمات فارسی نشان می دهد. او خيلی از کلمات کتاب را به فارسی نوشته است و برای بسياری از آن ها حتی توضيح و ترجمه نيز نياورده است. مثل ببخشيد تحمل سبزی نفهميدی دختر جان تبريک باشد بيا برو ننگ و ناموس تشکر خواستگاری و غير آن. خيلی ازين کلمات به راحتی می توانستند انگليسی باشند، اما نويسنده عمدا اين کلمات را به فارسی نوشته است.
و بالاخره چنانکه خود نويسنده نيز در مصاحبه ای با رويترز گفته است او درين کتاب ماجرای سی سال گذشته افغانستان را با تحليلی داستانی روايت کرده است تا افغانستان را از درون به مردم بيرون افغانستان بشناساند و در باره خطرات و مشکلاتی که اين سرزمين را تهديد می کند به مردم دنيا هشدار بدهد.
*رضا محمدى: شاعر و نويسنده افغان
در همین زمینه: