۰۲ دسامبر ۲۰۱۰ - ۱۱ آذر ۱۳۸۹
رضا محمدی
ورونیکا دابلدِی (Veronica Doubleday) زنی انگلیسی است؛ از همان نوع انگلیسیهایی که میگویند بدجوری عاشق میشوند و وقتی عاشق شدند حتمأ قیامتی برپا خواهند کرد.
ورونیکا سالها پیش که خیلی عاشق موسیقی بود. در بارۀ موسیقی خراسانی شنید که چقدر با همه نوع موسیقی فرق دارد، که مثل خودش است و مملو از آمیختگی غریب عشق و دعاست. عشقی زمینی که با نی و دایره و دوتار یکجا میشود و همۀ ارکان طبیعت را به شهادت میگیرد تا جامۀ سلوکی عرفانی رابپوشد. و این راز شگرف موسیقی خراسانی ورونیکا را به هرات، قلب خراسان قدیم کشاند.
هرات، شهری که خاورشناسان آن را مروارید گوهر خراسان نامیدهاند. اینها تعبیرات "جان بیلی"، همسر و همکار و همراه ورونیکاست. ورونیکا در هرات سالها ماند. قریه به قریه و ناحیه به ناحیه با مردم هرات انس گرفت و چاربیتی (دوبیتی) و ساز آموخت. و حالا که بعد از سالها در لندن با تو حرف میزند، فکر میکنی با یک بانوی هراتی سالخورده طرفی. با همان لهجۀ خراسانی هراتی که به جای احوالپرسی میگوید: اشتونی؟ و وقتی میگویم: "میخواهم باهات مصاحبه کنم"، میگوید: "خیر است، مقصد کشال (طولانی) نشود".
ورونیکا سه نوار کاست آوازهای زنان هرات را خوانده و در انگلستان منتشر کردهاست: یکی از آنها را من سالها پیش در مشهد دیده بودم، با نام "شیرین دختر مالدار". خیلی از این آوازها را با قدری تغییر، سیما بینا نیز دربرنامههای مختلفش اجرا کردهاست. موسیقی خراسانی وسیعی که در هر سه طرف مرز افغانستان و ایران و تاجیکستان به یک شکل وجود دارد و هنوز شناسنامۀ هویت فرهنگی مشترکی است که سیاستمداران، مرتب در کتمان آن کوشیدهاند.
آخرین کار ورونیکا، کتابی است با عنوان "سر کوه بلند فریاد کردم"؛ مجموعهای از بیست و هفت دو بیتی محلی هراتی است که در کنار یا به عنوان شرح حال بیست و هفت عکس منتخب از کلکسیون عکسهای سازمان "افغان اید" درطی سی سال گذشته ترجمه شدهاند.
در مراسم معرفی کتاب که در سفارت افغانستان در لندن برگزار میشد. ابتدا جان بیلی کار را معرفی کرد. بعد سفیر افغانستان با سخنانی شاعرانه از فعالیتهای همۀ علاقهمندان افغانستان تشکر کرد. بعد ورونیکا هفت نمونه از دوبیتیها را با ترجمههایشان خواند و در آخر به خاطر اینکه بیشتر فضای دوبیتیها را ترسیم کند، دایره گرفت و در کنار جان بیلی که دوتار مینواخت، چند قطعه از آوازهای محلی را بازخوانی کرد. و در آخر البته این "افغان اید" بود که تولیدات، کتابها و صنایع دستیاش را برای کمک به ادامه دادن کارهای فرهنگیاش به معرض فروش گذاشت.
افغان اید، یکی از قدیمیترین سازمانهای انگلیسی فعال در افغانستان است که به طور مدام برای جلب کمک به طرحهای خیریهاش، برنامههای فرهنگی ترتیب میدهد.
عکسهای کتاب ورونیکا دابلدِی هر کدام قصهای از زندگی افغانها در طی سی سال گذشته را روایت میکنند. تفاوت بزرگ این عکسها با دیگر عکسهای اینچنینی در بارۀ افغانستان، نگاه از درون و غیر توریستی آنهاست. این عکسها گرفته نشدهاند که به ژورنالها و نمایشگاهها فروخته شوند. عکسهای یادگاری گروه کاری مؤسسۀ افغان اید است و به این خاطر طبیعی واقعی است.
دوبیتیها نیز با همین مایه، طبیعی و دلنشینند. هر کدام قصهای با خود دارند؛ قصهای که در خود هزار نگفتنی را نهفتهاست. بدی کار این شاید باشد که خیلی از دوبیتیها دقیقأ به عکسها نمیآیند. مثلأ در کنار عکس چوپانی با گوسفندانش، این بیت آمدهاست:
دل عاشق به سان گرگ گرسنه است
که گرگ از هی هی چوپان نترسد
که البته این دو موضوع به هم خیلی مربوط نیستند.
عیب دیگر کار آشنایی شنیداری ورونیکا با شعرهاست؛ به این خاطر آنها را به همان شکل شنیداری باز نوشتهاست. عیب بعدی، خط نستعلیق بیسلیقهای است که دوبیتیها با آن نوشته شدهاند.
با همۀ اینها این مجموعۀ ترجمهشدۀ دوبیتیها، کاری بینظیر است که جامعۀ انگلیس را با افغانستان نه از زوایۀ جنگ و طالبان و هلمند و مواد مخدر و سیاستمداران، که از زوایۀ عشق و زیبایی و زندگی با همان منشور قدیمی در حرکت دوار جادوییاش معرفی میکند و این افغانستان خیلی خواستنی است.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
به صفحه فیسبوک جدیدآنلاین بپیوندید
ارسال مطلب
کی آتیش زد به برگای خزونم
الهی بشکنه دست ستمگر
جوونم آخ جوونم آخ جوونم
سید قشمشم عزیز از شعرای جدیدت رفقای قدیمی را دریغ مکن!
به پیشت کمتر از خاک زمینم
الا ای با خدایم با خدایم
شدم مجنون ز لیلایم جدایم