پرلاشز گورستانی است در شرق پاریس. از ایستگاه مترویی به همین نام که پیاده میشوید، چند قدمی بیشتر تا یکی از ورودیهای کوچک گورستان راهی نیست. دم در ورودی نقشۀ این شهر کوچک را میفروشند که برای دیدن بزرگانی که در این گورستان آرمیدهاند، بهترین راه حل است. میگویند بیشتر از ۳۰۰ هزار نفر در این گورستان دفن شدهاند.
پرلاشز بهشت معماری است. هر مقبرهای داستان خودش را دارد. هیچ گوری شبیه گور بعدی نیست. شبیه یک شهر کوچک است که اصول شهرسازی در آن به بهترین نحوی رعایت شده. خیابانهای سنگفرش که هر کدام نام خودش را دارد، پیادهرو، کوچه پسکوچه و خانههایی که مهمانهایش به جای این که وارد خانه شوند، دورش جمع میشوند.
علاوه بر این، بخشی هم در این گورستان به کسانی تعلق دارد که خواستهاند اجسادشان پس از مرگ سوزانده شود. برای این دسته افراد فضای سربستهای را در دل پرلاشز در نظر گرفتهاند که دیوارهایش تا سقف از مربعهای کوچکی پر شده که هر کدامشان به خاکستر آدمیزادی تعلق دارد.
نمیدانم چرا وقتی وارد فضای ساکت این خاکستردان بزرگ میشوم، که خبری نیست از صدای پرندهها و خشخش بادی که میان درختها میوزد، بیاختیار به این فکر میکنم که جای صادق هدایت باید این جا میبود. این خاکستردان بیش از هر چیزی با این سکونش آدم را یاد بوفکور میاندازد.
اما این جا ماریا کالاس خفته است، خوانندۀ اپرا و صاحب یکی از شنیدنیترین صداهای دنیا. بیخود نیست که وقتی دستم را آرام میکشم روی دیوارهای این خاکستردان بزرگ و راه میروم انگار تارهای صوتی ماریا کالاس را زیر انگشتهایم احساس میکنم که دارد اپرای کارمن جورج بیزه را میخواند. مارک ارنست هم از آن دسته کسانی بوده که درخواست کرده بعد از مرگش سوزانده شود که برای نقاش و شاعری با ایدههای دادائیستی و سوررئالیستی چندان درخواست دور از ذهنی نبودهاست.
اما برای ما ایرانیها، پرلاشز از جنبۀ ناسیونالیستی مقصد مهمتری هم دارد. دو تن از مهمترین نویسندههای ایرانی، صادق هدایت و غلامحسین ساعدی، در این شهر خفتهاند. هر دو این نویسندهها سرنوشت غمانگیزی داشتهاند.
هدایت که به دعوت مجتبی مینوی برای کار در بیبیسی جواب رد میدهد و میگوید، داریم و نداریم همین یک وجب خاک را داریم (نقل به مضمون)، راهی فرانسه و شهر پاریس میشود، اما روزگار آن طور که هدایت انتظار دارد پیش نمیرود و برای بار دوم خودکشی میکند و به زندگی خود پایان میدهد و میرود و ما را دلشکسته برجا میگذارد؛ همان طور که در یادداشت پیش از مرگش نوشته: "دیدار به قیامت. ما رفتیم و دل شما را شکستیم. همین."
سنگ قبر هرممانند و نوک تیز هدایت که امضای اختصاصی بوفش روی آن به چشم میخورد، انگار تنهایی هدایت را بیشتر نمایان میکند؛ هرچند که گلهای طبیعی و مصنوعی بالای قبرش نشانی از این تنهایی ندارد و البته، به نظر میرسد همسایگی مارسل پروست دیگر جایی برای تنهایی برایش باقی نگذارد.
ساعدی جایی دم راه است و لازم نیست در کوچه پسکوچههای پرلاشز به دنبالش بگردید. دورتادورش را فرانسویها پر کردهاند؛ همانهایی که نمیخواست زبانشان را یاد بگیرد مبادا فارسیاش را خراب کند و نتواند دیگر به زبان شیرین مادری داستانهای خواندنی برای خوانندههایش بنویسد. شاید همین غریبگی میان جمع آدمهایی که زبانشان را نمیفهمید، ساعدی را الکلی کرد و دق داد.
مارسل پروست جایی است میان ساعدی و هدایت، اما به هدایت نزدیکتر است. انتظار دارم با سنگ قبر خارقالعادهای روبهرو شوم؛ درست به خارقالعادگی خود پروست. اما نه، خبری نیست، چیزی که میبینم از شدت سادگی و بیپیرایگی فرقی با سنگ قبر یک آدم معمولی ندارد؛ درست بر خلاف سنگ قبر اسکار وایلد، نویسندۀ ایرلندی، که به همان عجیبی شخصیت خود وایلد است.
درست است که سنگ قبر وایلد تجمل سنگ قبر مولیر را ندارد، اما بیتردید یکی از زیباترین سنگ قبرهای این گورستان است. یک تودۀ حجیم بلند که نقش آدمی شبیه به ابوالهول روی این تودۀ حجیم جا خوش کردهاست. اما دیدنیتر و هنرمندانهتر از نقش این ابوالهول نقشی است که بازدیدکنندگان روی این سنگ به یادگار گذاشتهاند. دیوارۀ این سنگ پر از بوسههای رنگی بازدیدکنندگان است. هر کس به دیدار اسکار وایلد آمده، صورت این نویسنده را بوسیده و بوسهاش را برای او به یادگار گذاشته.
مقبرۀ مولیر، نمایشنامهنویس قرن هفدهمی فرانسه را در بخش قدیمی پرلاشز پیدا میکنیم. جایی بر بلندی سنگ قبر را نصب کردهاند و جالب این جاست که یکی از حروف نام او روی سنگ قبر اشتباه درج شده. اما از آن جا که کل مقبره بنای تاریخی محسوب میشود، از نظر قانونی دست زدن به آن جرم محسوب میشود. بنابراین، این اشتباه تاریخی دو قرنی است که به قوت خودش باقی ماندهاست و برای همین هم هست که دورتادور آن را حصار کشیدهاند. هر چهار گوشۀ مقبره هم نمادهای تئاتر خودنمایی میکنند.
میگویند، مولیر روی صحنه مردهاست، هنگام بازی در آخرین نمایشنامهای که خودش نوشته بودهاست. همین از او اسطوره ساختهاست. در پاریس آن زمان قانون بر این بوده که بازیگران حق نداشتهاند در محیطهای مقدس قبرستانهای معمولی دفن شوند. همسر مولیر به دیدار پادشاه میرود و از او خواهش میکند که مولیر را شبانه در یکی از گورستانها دفن کنند. شاه هم موافقت میکند، ولی او را در بخشی دفن میکنند که ویژۀ افرادی بوده که غسل تعمید داده نشدهاند. دویست سال بعد، که فرانسویها قدر و قیمت او را میفهمند، بقایای او را به گورستان پرلاشز میبرند و برای او مقبرهای درخور شأنش میسازند.
فاصلۀ مقبرۀ مولیر از جیم موریسون، خوانندۀ اصلی گروه راک دِ دورز (The Doors) چندان زیاد نیست، اما معلوم نیست چرا جیم موریسون را درست سر پیچ دفن کردهاند و دورتادورش نردهای کشیدهاند که از دو سه قدمی دیگر نمیشود به آن نزدیکتر شد. درون این قفس چند متری هم تا دلتان بخواهد چیزهای عجیب و غریب پیدا میکنید که یادگاری طرفداران پروپا قرص آقای خواننده هستند. از انواع و اقسام سیگار گرفته تا شیشۀ مشروب و گل و شمع و حتا آبنبات.
ظاهراً زندگی آنارشیستی موریسون قرار نیست به همین دنیا ختم شود. یادگاری هوادارانش برای این است که آقای موریسون در آن دنیا هم به همین شیوۀ زندگی ادامه دهد. در ضمن، مقبرۀ موریسون تنها مقبرۀ این گورستان بزرگ بود که پلیس محافظ داشت و دورتادورش پر از آدم بود.
کمی دورتر از این هیاهو به سراغ بالزاک، خالق "بابا گوریو"، رفتیم که همچنان استوار ایستاده و قلم پر مخصوصش را به یادگار روی سنگ قبر به جا گذاشتهاست. بالزاک با افتخار سرش را بالا گرفته و این اصلاً عجیب نیست. فقط کافی است نویسندگانی را که از او تأثیر پذیرفتهاند، نام ببریم، تا متوجه شویم چرا هنرمند سازندۀ این نیمتنه بالزاک را این طور جاودانه کرده است: چارلز دیکنز، امیل زولا، گوستاو فلوبر، مارسل پروست، هنری جیمز و غیره.
و از جملۀ شلوغترین مقبرههای پرلاشز که همه جور آدمی از هر ملیتی را میتوان دور و برش دید مقبرۀ خانم ادیت پیاف، خوانندۀ بزرگ فرانسوی است که وقتی گیج میزنم که چه طور پیدایش کنم، یک پیرمرد دلزندۀ فرانسوی دستم را میکشد، از میان باریکۀ گورها جایی را نشانم میدهد و میگوید: "ادیت بین این همه گورهای بیمهمان همان جایی خوابیده است که از همه دوروبرش شلوغتر است."
درست است که پیاف زندگی بهغایت سختی داشت و رنج روزهای کودکی نگذاشت چندان عمر درازی داشته باشد و بیماری بسیار کشید، اما کسی آن جا نبود که لبخند روی لبش نباشد. پیاف با آهنگهایی که برای مردم کوچه و بازار فرانسه و همۀ دنیا خواند، در دل آنها جا دارد.
برای نصب نرم افزار فلش اینجا را کلیک کنید.
ممنون