"چیزی که بعد از خوندن یه کتاب به آدم لذت میده، اینه که نویسندهاش رفیق جون جونیت باشه و اگه از کتابش لذت برده باشی، بتونی بهش زنگ بزنی."
جملهای که جی. دی. سلینجر، رمان نویس معروف آمریکایی، در دهان هولدن کالفیلد، قهرمان مشهور رمانِ ناتور دشتش گذاشته، بهشدت با شخصیت خود سلینجر در تناقض است، سلینجر سه سال بعد از نوشتن این رمان در سال ۱۹۵۳ گوشهنشینی اختیار کرد و روی از جماعت پنهان کرد.
سلینجر چنین نویسندهای بود، از آنها که آرزو داشتی دوست صمیمیات باشد و بعد از خواندن هر داستانش گوشی تلفن را برداری، کلی تعریف و تمجید کنی - از همان حرفها که ازش بیزار بود - و بگویی که داستانهایش میتوانند چه تأثیری بگذارند، که میتوانند زندگی آدم را عوض و به دو بخش قبل از خواندنِ آثار سلینجر و بعد از آن تقسیم کنند.
اما آقای نویسنده گوشش از این حرفها پر بود و به خلوت خودش برای نوشتن آنقدر احترام میگذاشت که بعد از مدتی قید داشتن خواننده را هم زد. خانهای بر فراز تپهای در کورنیش نیوهمپشایر در آمريکا خرید و در عزلت خودش شروع به نوشتن کرد.
تا این زمان سلینجر "ناتور دشت" (۱۹۵۱) را نوشته بود. کتاب کلی سرو صدا کرده بود و دیگر جوان و نوجوانی نبود که هولدن کالفیلد، قهرمان کتاب را نشناسد. هولدن به معنای واقعی کلام یک عاصی بود. یک نوجوان عاصی که از دست مدیر و ناظم و معلم و پدر و مادرش به ستوه آمده بود و تنها پناهگاهش دنیای معصومانۀ خواهران کوچکترش بود که هنوز آلودۀ اجتماع و زندگی اجتماعی نشده بودند. عصیانِ هولدن همه را مسحور خودش کرده بود.
شاید همین موفقیتِ رمان و سیل توجهات بود که سلینجر را ترساند. آنقدر که اگر میخواست از سر قضا از خانه خارج شود و در یکی از رستورانهای محلی غذا بخورد، ترجیح میداد دور از چشم مردم و در آشپزخانۀ رستوران کارش را تمام کند. فقط تصورش را بکنید که "ناتور دشت" در این ۶۰ سال، بیش از ۶۰ میلیون نسخه در جهان فروش داشتهاست. سلینجر تا سال ۱۹۶۵ "نه داستان"، "فرنی و زویی"، "تیرهای سقف را بالا بگذارید، نجاران و سیمور: پیشگفتار" را منتشر کرد.
آقای نویسنده بعد از آن دیگر هیچجور معاشرت و تماسی را تاب نیاورد، به جهان اعلام کرد: "به آرامش رسیدم. انتشارات تهاجمی بود به حریم خصوصی من. من دوست دارم بنویسم. عاشق نوشتنم. اما فقط برای خودم و دلم."
همین و تمام و دیگر کسی آقای عاصی را ندید. آنقدر که بعضی وقتها بر سر وجودِ واقعی داشتن این نویسنده بحثها بود که به راه میافتاد. چندی ورد زبانها میشد تا این که زمزمهها کمکم خاموش میشد. کار به آن جا رسید که نه تنها دیگر کتابی در کار نبود، بلکه سلینجر حتا با چاپ مجدد تعدادی از داستانهایش، که در دهۀ ۱۹۴۰ و در مجلات مختلف چاپ شده بود، در یک مجلد مخالفت کرد و بعد هم با نوشتن هر جور کتابی، خاطرهای یا فیلمی از روی آثارش بهشدت برخورد کرد.
حالا بعد از درگذشتِ نویسنده میگویند که ۱۵ نسخۀ دستنویس کامل از داستانها و رمانهای نویسنده موجود است. همه هم با حضور خانوادۀ پرجمعیت گلس که اولین بار در داستان "فرنی و زویی" و در مجلۀ نیویورکر ظاهر شدند.
میگویند زمانی که قاتل جان لنون، خوانندۀ افسانهای انگلیسی و ضاربِ رونالد ریگان را دستگیر کردند هر دو اعتراف کردند که تحتتاثیر کتاب "ناتور دشت" بودهاند. در این مورد پا از دنیای واقعیت هم فراتر رفته، حتا رد پای شورش بعضی از شخصیتهای فیلمهای هالیوودی را هم میتوان در ناتور دشت پیدا کرد.
این دسته از شورشیان نکتهای را از قلم انداختهاند. داستانهای سلینجر پر از شور زندگی است. سلینجر هر جا در داستانهایش روحیه کم میآورد، پای بچهای را وسط میکشید. نمونههایش فراونند. گفتوگوی سیمور گلسِ در فکر خودکشی با دختربچۀ داستان "یک روز خوش برای موزماهی" یا رابطۀ سرخوشانۀ "بِیب" با خواهر کوچکش، "متی" در داستان "غریبه" یا مثلاً آن جا که زویی دارد زور میزند و داد سخن میدهد و از ذن و بودا و کافکا و چی و چی مثال میآورد تا فرنی را از شر افسردگی خلاص کند، از پشت پنجره زل میزند به دختربچهای که بیخیال و سرخوش مشغول بازی با سگش است. سلینجر عاصی بود، اما قدر زندگی را هم میدانست. شاهدش همین ۹۱ سالی است که از خدا عمر گرفت.
هرچند سلینجر نویسندۀ بدقلقی بود، اما شاید ایرانیها در این میان بیشترین استفاده را، به دلیل نداشتن حق مؤلف، از آثار این نویسنده کردند. تمام آثار این نویسنده تا سال ۱۹۶۵ به فارسی ترجمه شدهاست:
"ناتور دشت"، ترجمۀ احمد کریمیحکاک، انتشارات امیرکبیر (پیش از انقلاب) و ترجمۀ محمد نجفی، انتشارات نیلا؛ "فرنی و زویی"، ترجمۀ امید نیکفرجام، انتشارات نیلا؛ "تیرهای سقف را بالا بگذارید نجاران و سیمور: پیشگفتار"، ترجمۀ امید نیکفرجام، انتشارات ققنوس؛ "جنگل واژگون"، ترجمۀ بابک تبرایی و سحر ساعی، نشر نیلا؛ "هفتهای یه بار آدمو نمیکشه"، ترجمۀ امید نیکفرجام و لیلا نصیریها، نشر نیلا؛ "نغمۀ غمگین"، ترجمۀ امیر امجد و بابک تبرایی، نشر نیلا و "شانزدهم هپورث، سال ۱۹۲۴"، ترجمۀ رحیم قاسمیان، نشر نیلا.
جی. دی. سلینجر روز چهارشنبه، ۲۷ ژانویه، در سن ۹۱ سالگی و بر اثر کهولت سن درگذشت.
گمان نمي کنم در هيچ لغت نامه اي براي کلمه بي معناي ناتور، معنايي بيابيد
_______________
جديدآنلاين: در ترجمۀ احمد کريمی حکاک نام کتاب به همان شکلی که شما می گوييد (ناطور دشت) آمده است، اما در ترجمۀ متأخرتر اين داستان به قلم محمد نجفی عنوان آن "ناتور دشت" برگردان شده است.چون اصل "ناطور" سريانی و عربی است، احتمالاً "ناتور" غلط مصطلح است و امروزه رايج تر از "ناطور" است.