داریوش رجبیان
فرزانه که زمانی اشعارش تحت تاثیر آثار فروغ فرخزاد قرار داشت، می گوید تاثیرپذیری هایش دوره ای است و شاید اکنون تحت تاثیر مولوی باشد. به باور فرزانه، روی آوردن ما به مولوی به معنای تلاش برای پیشرفت در شعر و شاعری است.
موضوع شعر فارسی امروز را با فرزانه خجندی در میان گذاشتیم که متن زیر فشرده آن گفتگوست.
جدیدآنلاین: نظر شما در باره شعر امروز فارسی در کل چه هست، تا بعدا با جزئیات در باره اش صحبت کنیم. آیا امروزه شعر فارسی کامگار هست یا گرفتار؟
فرزانه: بیشتر پژوهشگران خیال می کنند که شعر در رکود به سر می برد و در مقامی پایین تر از نسل قبلی قرار دارد. ولی من بسیار خوشبین هستم. چون با اشعار جوانان کشورهای فارسی زبان ایران، افغانستان و تاجیکستان تا اندازه ای آشنا هستم، می توانم فال بزنم و خوشبین باشم که آینده شعر فارسی بسیار روشن است.
تنها جرم ما این است که اگر ادبیات کشورهای دیگر همیشه قدمی پیشتر به سوی رشد و برازندگی و پیشرفت می نهد، ما جهاد می کنیم تا به مقام و آن قله بلندی که نیا رسیده بود، نزدیکتر رویم. یعنی بسیار تفاوت بزرگ است. گویا واپس می رویم تا بزرگان خود.
در حالی که اقوام دیگر قدم های گسترده تر به پیش می نهند. مثلا، برای اهل ادب امروز و شعرای معاصر نزدیک رفتن تا حافظ پیشروی است، نه پسروی. یعنی قریب آمدن تا مولانا، این هم پیشرفت بزرگ است.
جدیدآنلاین: آیا این بدین معنی است که شعر ما در واقع پسرفت داشته تا پیشرفت که ما حالا باید به هشتصد سال پیش به مولوی برگردیم تا بتوانیم شعر خوبی بگوییم؟
فرزانه: این پس رفتن اصلا مترادف پیش رفتن است. زیرا مولانا و حافظ قله شعر پارسی هستند و کاری که ما می کنیم، قریب آمدن به سوی آنهاست و من خیال نمی کنم که ما عقب نشینی می کرده باشیم. حتما که روح مولانا و حافظ ارشاد می کنند تا ما را به پیش بکشند.
عقب نشینی در حالی خواهد بود که از گذشتگان خود دور شویم. در ادبیات جهان سخت است کسی را مانای مولانا و همسطح و هم مقام مولانا پیدا کرد. پس اهل ادب کشورهای دیگر هم با این که پیش می روند و صعود می کنند، من فکر نمی کنم تا مولانا رسیده باشند.
جدیدآنلاین: یک عده هم بر این اندیشه اند که وجود چهره های بزرگواری -از رودکی گرفته تا اقبال لاهوری– برای ما، فارسی زبانان شعر گفتن را سخت کرده. برخی می گویند که شاید اینها همه معنای موجود را گفتند و ما دیگر حرفی برای گفتن نداریم…
یعنی که دیدنی و گفتنی هنوز بسیار است. فقط چشمی باید آورد که این دیدنی ها را ببیند. مثل سهراب سپهری که آمد و دنیا را به نوعی دیگر دید و معرفت کرد. مثل فروغ.
مثل استاد لایق که گویا حرف های بزرگان رفته را مکرر می کرد، اما همین تکرار او به نوعی نامکرر بود. خیلی تازه بود، چون روحی داشت بسیار قوی و باعظمت. روحی داشت فراگیر هفت آسمان و نه فلک. و انسان هایی با شخصیتی بسیار مقتدر و با اندیشه و معرفتی بسیار قوی. شعرای تازه بینی آمدند که در کار هنر اعجازها کردند.
جدیدآنلاین: این شعرای تازه بین بیشتر برمی گردند به دهه ۱۳۴۰ هجری خرشیدی و ۱۹۶۰ و ۷۰ میلادی. ولی آیا امروز چنین جنبش و جوششی در شعر فارسی سه کشور فارسی گو و ازبکستان هست؟ چهره هایی به وجود آمده اند که به مانند سهراب سپهری حرف تازه ای گفته باشند یا مثل فروغ دید تازه ای داشته باشند یا مثل شاملو قالب شکنی و بت شکنی هایی داشته باشند؟
فرزانه: حتما که باید افرادی باشند که روح انقلابگر دارند و اقتدار رستاخیز کردن در اقصای هنر دارند. فقط این که دیگر اجتماع ما پذیرنده نیست، به حدی که زمانی بود، به خیال من.
مثلا، این جا در مغرب، می بینیم که مردم به شعر آن قدر رغبت و پیوند ندارند، از شعر بریده اند و تالارهایی که شاعران در آنها شعر می خوانند، خالی است. اما در کشورهای ما ان محبت و عطوفت و گرمی و ربایشی که شعر داشت، هنوز تا اندازه ای هست.
اما کسانی چون فروغ و شاملو و اخوان ثالث و سهراب سپهری و رهی معیری یا استاد قناعت و واصف باختری، استاد لایق، استاد بازار، سلیمان لایق و مثل اینها… به این حد شهرت شاید نرسیده اند، اما هنری دارند، بسیار بلند که زمان می خواهد تا انتشار یابد.
اما در این میان مانعی هم هست. در شهر فارسی علم زدن کار ساده نیست. چنانی که شما گفتید، این جا مولانا و حافظ هستند، این جا فروغ و شاملو و استاد لایق و خلیل الله خلیلی و بزرگانی هستند که شهامتشان به حدی است که دیگرها گاه مثل غنچه می مانند و قفس بند خود؛ نمی توانند باز شوند. یعنی در وجود آنها نیرویی نیست که آنها را باز کند. یا نیروهای خارجی اجازه نمی دهند که این کسان اصل خود را دریابند و حقیقت خود را بگشایند.
جدیدآنلاین: ولی با وجود این، در تاجیکستان بودند چهره هایی که یکباره آمدند و در شعر فارسی تاجیکی چیز تازه ای گفتند و خوب درخشیدند. خود شما بهترین نمونه اش هستید. اما بعد از آن چنین پدیده ای دیگر نبود. کسی را نداریم که شعر را طوری گفته باشد که توجه عموم به ان جلب شده باشد و از او به عنوان چهره برجسته شعر نام ببرند. چرا؟
فرزانه: شما چند سال اخیر را در نظر دارید. پنج تا ده سال اخیر را که ما بیشتر گرفتار آب و دانه بودیم. جامعه ما به شعر، ادبیات و عاطفه کمتر توجه داشت. من خیال می کنم، بعد از این سکوت حتما طوفانی خواهد آمد.
یعنی یک چهره بسیار درخشان و تابنده با پیامی تازه و با سبکی نو و با روح باعظمت و باشهامت می آید که حرف های کاملا نو بگوید و قدمی فراتر بگذارد تا بزرگان. و یک نفری باشد با روح جهانگیر. یعنی افرادی با روح مسدود و محدود نمی توانند کاری بکنند...
جدیدآنلاین: ولی آیا شما امروز قاصدک های آن طوفان را می بینید؟
فرزانه: وقتی استاد لایق سرسخن نخستین مجموعه اشعار من را نوشته بودند، گفتند که من از فال زدن خودداری می کنم و خودداری می کنم بگویم که از این شاعر چه پیش آمدی را در جهان شعر انتظار داشته باشیم.
من هم به راستی، نمی توانم به خودم اجازه دهم و بگویم که این یا آن نفر حتما در جاده هنر انقلابی خواهد کرد و مردم بار دیگر ربایش گرم شعر را در وجود خود احساس خواهند کرد.
اما خوشبختانه، چند تنی را می بینم که اگر اینها از دردهای اهل هنر رها باشند و به شهرت کمتر بیندیشند و به هنر بیشتر، واقعا در هنر رستاخیزهای بزرگی خواهند کرد و به ما و شما درودی تازه خواهند گفت.
جدیدآنلاین: به امید خدا. حالا از شعرهای تازه تان که جایی چاپ نشده، می شود نمونه ای را بخوانید؟
فرزانه:
این کیست، این نشسته در چله خانه دل
در چله خانه دل هست آن یگانه دل
کی تن دهد به مردن، بر ذلت فسردن
زیرا تویی تویی تو عذر و بهانه دل
با نام حضرت حق ای عشق از همین دم
دل نازدانه تو، تو نازدانه دل
هم حجم شبنمی شد جغرافیای فکرم
خورشید من بفرما بر بی کرانه دل
نام مرا نوشتی از حاشیه برون تر
نام تو را نوشتم من در میانه دل
با گردخیز ایام، با تندتاز دوران
ماند و یا نماند جمع ترانه دل
پیروز و کامیاب باشید
MBK az alman
درود بر کدبان داریوش ، که همه کار شان شهکار است.
نام مرا نوشتی از حاشیه برون تر
نام تو را نوشتم من در میانه دل
به به